چکیده:
هدف از پژوهش حاضر بررسی مقولة نحوی صدای دستوری در داستان کوتاه ”قفس“ صادق چوبک است. همواره میان اندیشه و سبک نحوی نویسنده ارتباط وجود دارد و با در نظر گرفتن این ارتباط میتوان دیدگاه غالب چوبک را تبیین نمود. ”قفس“ طرحی است درباره جهانی که بر بنیاد تنازع بقا قرار گرفته است و مرغ و خروسهای اسیر در قفس، تمثیلی از جامعه بشری هستند. یافتههای حاصل از پژوهش نشان داد که در این داستان، پربسامدترین صدای دستوری، صدای منفعل است و بسامد بالای این صدای دستوری (80%) انعکاسدهندة این دیدگاه چوبک است که انسانها به عنوان موجوداتی کنشگر سعی میکنند تا خود را از جبر زیستی که اسیر آن هستند، نجات دهند و برای زنده ماندن جدال میکنند. اما چون تحت تسلط نیروهای قهار و قوانین جبری هستند، به ناچار باید در برابر این نیروها، منفعل و پذیرنده باشند. لازم به ذکر است که در این داستان، تعداد زیادی از صداهای دستوری فعال نیز در معنای پنهان به صورت منفعل هستند و بخشی از صدای دستوری فعال، بیانگر دیدگاه و تفکر مرگاندیشی چوبک است که تقدیر یا مرگ، پیوسته در حال انجام کنش کشتن انسانهاست و یکییکی انسانها را هلاک میکند و انسانها چارهای جز تسلیم شدن در برابر این سرنوشت محتوم ندارند. بنابراین اعتقاد به جبر، تقدیر و سرنوشت و تلاش نافرجام انسان برای رهایی از آن با صدای دستوری منفعل نمود مییابد که میتواند بیانگر اندیشه ناتورالیستی چوبک باشد.
خلاصه ماشینی:
لازم به ذکر است که در این داستان، تعداد زیادی از صداهای دستوری فعال نیز در معنای پنهان به صورت منفعل هستند و بخشی از صدای دستوری فعال، بیانگر دیدگاه و تفکر مرگاندیشی چوبک است که تقدیر یا مرگ، پیوسته در حال انجام کنش کشتن انسانهاست و یکییکی انسانها را هلاک میکند و انسانها چارهای جز تسلیم شدن در برابر این سرنوشت محتوم ندارند.
به نظر میرسد کنشگری در داخل قفس و در رابطۀ میان مرغ و خروسها تعریف میشود و نه در رابطه با دنیای بیرون از قفس؛ یعنی علیرغم اینکه جملات فوق دارای صدای دستوری فعال هستند، اما این کنشگری در فضای اختناقآمیز قفس نمود مییابد و نه در ارتباط با دنیای خارج.
به نظر میرسد چوبک میتوانسته از فعل مجهول و منفعل ”گذاشته شده بود“ استفاده کند اما جمله را به حالت معلوم فاقد فاعل ذکر کرده تا نشان دهد انسان به عنوان عامل تأثیرگذار در زندگی ماکیان حضور دارد اما تمایل بر آن است که نقش او در هالهای پر رمز و راز مخفی بماند.
در این داستان، چوبک مرغ و خروسها را به عنوان شخصیتهای اصلی دارای رفتار انسانی دانسته است؛ لذا طبیعی است که در طی داستان مانند انسان عملی از آنها سر بزند اما این عمل آنها نیز در درون خود، صدای دستوری منفعل را به دنبال دارد و حتی افعالی که به صورت فعال موجود میباشند، به صورت طبیعی فاعلیت ندارند و در معنای پنهان آنها صدای دستوری منفعل نهفته است و اگر عملی هم از آنها سر میزند یا به ناچار است و یا بدون عامل و به صورت شبه مجهول ذکر میشود.