چکیده:
کلیم همدانی شاعر پرآوازۀ سبک هندی (اصفهانی) است که در سدۀ یازدهم هجری در عصر صفوی میزیست. وی به سبب سرودن غزلهایی شیوا شهرتی خاص یافته است. شیوۀ خاصّ او مضمون بندی است و نیروی تخیّل وی در اوج است. وی از هر چیز ساده و گذرا در قالب موتیف، تصویری ناب میآفریند و به راستی، موتیفها مرکز ثقل خیال او هستند. گزینش ماهرانۀ موتیفها و ترکیب استادانۀ تصویرها که به آفرینش مضمونهایی نغز میانجامد از شاخصههای بیهمتای شعری او است. اشعار او دربردارندۀ مضامین عرفانی، اجتماعی و تعلیمی است. مفاهیم عرفانی در جای جای دیوان وی پدیدارند. وی با بهره جستن از موتیفها، مضمونهای عرفانی را بر پردۀ تصویر ترسیم میکند و تامّل در نازک اندیشیهای عرفانی او، دریچهای است تا آدمی را به درنگ در این مضمونها و کشف قلمرو عرفان بپردازد. در دیوان او اصطلاحات عرفانی چون استغنا، توحید، صبر، فقر، می، همّت و... در قالب موتیف ارائه شده است.
خلاصه ماشینی:
حافظ روزگاری شاهد بسته شدن در میکدهها و رواج ریاکاری در دیار خود بوده و به زیباترین شکل و در قالب طنز به نکوهش زاهدان ریاکاری که کارهایشان در آشکار و خلوت تفاوت دارد، پرداخته و میفرماید: واعظانکاینجلوه در محراب و منبر میکنند, چون بهخلوت میروند آن کار دیگر میکنند , (حافظ، 1370: 132) کلیم نیز بهسان حافظ در بیتی رندانه و با چاشنی طنز، دلیل استفادۀ شیخ و زاهدان شهر را از باده، ساختن گلی حاصل از آمیختن می و خاک تسبیح بیان میکند، زیرا آنها به فکر درمان مشکلات دین هستند و میخواهند با این گل، رخنههای فراوان ایجاد شده در دین را ترمیم نمایند: شیخ شهر از باده خاک سبحه را گل ساخته, فرصتش بادا، علاج رخنۀ دین میکند , (کلیم، 1369: 341) شاعر در بیتی در بردارندۀ مفهوم ریشخند و با بازی شاعرانه با واژۀ "تر"، دامن زاهدان را آنچنان "تر" میداند که اگر با اخگر برخورد کند، در اثر تری و رطوبت دامن آنها به جای دود، از میان آتش سبزه میروید: زاهد از تردامنی دامن چو بر اخگر زند, سبزه جای دود از آتش همان دم سرزند , (همان: 362) شاعر زاهدان را به صفت ریاکاری متّصف کرده و گاه به خودنمایی برمیخیزد: زاهد که برنداشته دست از عصای شید, دارد گمان که تکیه به دنیا نکرده است , (همان: 307) زاهد که بود تیره شب صبح نمـایی, و ز ظاهر پاک، آینه روی ریایی با آن که شود گرد ز دامان ترش گل, گیرند همه دامنش از بهر دعایی در بـادیۀ زهـد اگـر راهنمـا اوست, مشکل که برد جادّه هم راه به جایی , (همان: 95) زلف/ طرّه: «در اصطلاح صوفیه کنایه از مرتبۀ امکانی از کلیات و جزویات و معقولات و محسوسات و ارواح و اجسام و جواهر و اعراض است.