چکیده:
هویت ملی ، نظریه ای در عداد نظریات علوم اجتماعی مدرن است و از این رو انتقادات بر کارکرد نظریه در علوم اجتماعی شامل آن نیز می شود. ریشة انتقادات در آنجا قرار دارد که نظریة هویـت (هویت ملی و سیاست های هویت ) از مرحله ضرورت فلسفی به تبیین گری سیاسی ـ اجتماعی در قرن بیستم ارتقا می یابد.
خلاصه ماشینی:
بحـث هویـت ، خاصـه مباحـث مربوط به هویت ملی و نیز سیاست های هویت ، با وجود همه رونق و اشتهار، همة وسـعت و گستره و همة جذابیت و توضیح دهندگی ظاهری ، یک ذات گرایی کم فایـده و بـا نتـایجی کمابیش همانگویانه در مطالعات علوم اجتماعی است که در سطح نظری ، دانش انـدکی در اختیار می گذارد و در سطح عملی ، هیچ دانش مفیدی در اختیار نمی گذارد.
اما در قرن بیستم هویت به امری برساخته ١ یا وضع شده تبدیل شد و به این صورت در علوم اجتماعی مدرن ، خاصه پژوهش هـای روان شناسـی و مباحث جامعه شناختی موضوعیت یافـت (٣١-٣٣٠ :٢٠٠٦ ,Scott and Marshal).
به دیگر سخن ، توانایی شخص برای تعیـین درجـه اقتضـا و مناسـبت یـا عـدم اقتضا و مناسبت هویت در زندگی تضعیف می گـردد، چراکـه سیاسـت هـای هویـت تطـابق افراد را می طلبند، از اعتبار و سـندیت داعیـه هـای خـود دفاعیـات دلبخواهانـه مـی کننـد، بـه تفاوت های درونی در داخل خود اقلیت بی توجهی صورت مـی گیـرد، جـای بحـث آزاد را داعیه های مسلکی و ایدئولوژیک می گیـرد و انتقـادات داخلـی تحـت ایـن عنـوان کـه غیـر وفادارانه هستند، مورد تقبیح قرار می گیرند.
٧. هویت ها و ملت ها یک پرسش جالب که قابلیت توسعة بیشتری هم دارد، آن اسـت کـه چـرا در حـوزة تـاریخ اندیشه سیاسی ـ اجتماعی ، آلمانی ها و فرانسوی ها نسبتا بیشتر از انگلیسی ها بحـث هویـت را عمق بخشیده اند؟ احتمالا پاسخ این است که ایـن جوامـع ، شکسـت هـای بیشـتری را تجربـه کرده اند.