چکیده:
ارزیابی سرشت انسان و نیک یا بد بودن آن، از مسائل مهم و کهن در مکاتب مختلف دینی و فلسفی بوده است. برخی انسان را نیکسرشت، برخی او را بدسرشت و گروهی هم وی را فاقد سرشت مشترک دانستهاند. این مقاله در جستجوی پاسخهای دقیقی برای سه پرسش اساسی است: اولا حقیقت سرشت انسان از نگاه هستیشناختی چیست؟ ثانیا متعلّق اصلی «خوبی و بدی» در بحث سرشت انسان چیست؟ ثالثا منشا افعال بد انسان چیست؟ براساس حکمت متعالیه، سرشت انسان ـ که عبارت است از استعدادهای فطری و غریزی او ـ نحوه وجود اوست. هر موجودی در هر یک از مراتب، درجه وجودی خاصی دارد و به میزان درجه وجودی خود خیر، کمال و نیکو است. فلسفه وجودی استعدادهای فطری و غریزی ـ که مهمترین آنها عقل است ـ استکمال انسان و بقای سعادتمندانه اوست. بنابراین از منظر هستیشناختی، سرشت انسان فقط به «خوبی» متصف میشود و به علت اشتمال آن بر عقل فطری ـ که مدبر گرایشهای انسان است ـ منشا اعمال خیر و نیکو خواهد بود. متعلّق اصلی در بحث سرشت انسان، خوبی و بدی افعال اوست و منشا اعمال بد انسانها نیز خصلتهای موروثی و اکتسابی آنهاست، نه سرشت آنها.
Evaluation of human nature and its goodness and badness has been an ancient and important issue being discussed in various religious and philosophical schools. For some of them، human is good-natured while for some others he is bad-natured and for another group human has no common nature. This paper probes accurate responses to three main questions including: firstly، what is the reality of human nature from an ontological perspective? Secondly، what is the main belonging of “goodness and badness” in regard to human nature? And thirdly، what is the source of bad actions of human? According to transcendental philosophy، human nature−which includes his natural and instinctive talents− refers to the manner of his existence. Every creature has a specific existential degree within every stage and it is a kind of blessing، goodness and perfection to the amount of its existential degree. The existential philosophy of natural and instinctive talents−the most important of which is reason−includes human perfection and his blissful survival. Therefore، from an ontological perspective، human nature is described only as “goodness” and because it includes the natural reason−which is the manager of human inclinations− it will be the source of rightful actions. The main belonging in regard to human nature is the goodness or badness of his actions and the source of bad actions of human are his inherited and acquired traits not their nature.
خلاصه ماشینی:
"از نظر این فیلسوفان، حسن و قبح (خوبی و بدی) اولا در مقام ثبوت، ذاتی افعال اختیاری انساناند، اما نه بهمعنای ماهوی بودن مفهوم آنها؛ بلکه بهمعنای انتزاع آنها از نحوه وجود افعال اختیاری انسان؛ (مصباح، 1376: 40 ـ 39؛ جوادی آملی، 1388 ب: 28) ثانیا در مقام اثبات نیز خوب یا بد بودن افعال اختیاری، بهوسیله عقل انسان قابل تشخیص است.
(جوادی آملی، 1384: 313) اما آیا عقل برای فرآیند چنین علم و ادراکی میتواند توجیه و تحلیلی هم ارائه کند یا فقط میتواند خوب و بد افعال را بدون آنکه بین خوب یا بد بودن افعال و ماهیت آنها رابطهای بیابد، تشخیص دهد؟ پاسخ این است که عقل انسان نهتنها خوب و بد افعال را تشخیص میدهد، بهطور فطری به فرآیند و کم و کیف چنین تشخیصی نیز واقف است؛ با این بیان که: انسانها در زندگی خود فطرتا به دنبال کمالات مطلوب خویش هستند و کارهای اختیاری خود را برای رسیدن به آن کمالات انجام میدهند.
اگر انسان بتواند در این قضاوت و سنجش، از عقل فطری خود بهره گیرد و مدیریت این ارزیابی را به عقل بسپارد تا بر قوای دیگر نظیر خیال، وهم، غضب و شهوت حاکم شود و آنها را بهدرستی مهار و کنترل نماید، روشن است که در مرحله تشخیص حسن و قبح فعل تصورشده، همان را تشخیص میدهد که حق است؛ یعنی اگر در کمال و سعادت مطلوبش تأثیر مثبت و واقعی داشته باشد، همین را تشخیص میدهد و نفس، مفید بودن آن را تصدیق و اذعان میکند و بقیه فرآیند انجام فعل نیز ادامه مییابد و اگر فعل متصور، در سعادت واقعی او تأثیر منفی داشته باشد یا کلا بیتأثیر و خنثی باشد، این را نیز تشخیص میدهد و از ادامه فرآیند تحقق فعل سر باز میزند."