چکیده:
هفت پیکر متنی سرشار از آموزه ها، اسطوره ها، آیین ها و حکمت های کهن است ؛ حکمت هایی که در پوشش رمز و نماد، معنایی روحانی برای عروج انسان و ناشناختگی مرگ در خود دارند. در این جستار، نمادهای این اثر به لحاظ اسطوره ای یا عرفانی بودن بررسی میشوند. این نمادها نشانه هایی از دوران تکامل اسطوره و حضور آن در حماسه های عرفانی هستند؛ همچنین شخصیت بهرام از این منظر تحلیل میشود. این شخصیت پیش از هفت داستان میانی، از چند راهنمای بیرونی و درونی یاری میگیرد تا پذیرای آزمون خودشناسی (غار نخست ) شود و پس از گذر از پوشش نور نادیدنی (گنبدهای میانی) با عروج به گنبد هشتم (غار پایانی) با طیف نوری "نور علی نور" به جاودانگی روحی برسد.
خلاصه ماشینی:
جستار پیش رو، جویای پیوند و بازرسی برخی از نمادهای اسطوره ای – عرفانی در متن هفت پیکر است ؛ زیرا رمزها با پیچیدن در متن های گوناگون ، رنگ و نقش تازه ای به خود میگیرند و در آمیزش با درون مایه داستان ها طرحی نو میافکنند.
نمادشناسی عرفانی و اسطوره ای داستان فتنه ، شخصیت و دنیای بهرام پیش و پس از هفت گنبد، نمادهای کاخ سه دیر، اندام وارگی گنبدها، نمادیابی شخصیت چوپان ، وزیر خائن و خاقان و ورود به گنبد هشتم - غار- با تعبیر نور علی نور از جمله دیگر مطالب این جستار است .
وقتی او به چهارسالگی میرسد (یعنی زمانی که انسان به بنای چهارپایه مادی خود پی میبرد)، حامیانش به فکر ساختن کاخ خورنق برای او میافتند؛ کاخی که سر به آسمان دارد: پرورشگـــاه او چنــــان بـــــاید کز زمیـن سر به آسمــان سـاید (نظامی گنجوی ١٣٨٨: ٥٨) اگر این کاخ را نمادی از جسم بدانیم ، آیا هدف حامیان پرورش انسانی عارف نبوده است ؟ بهرام کودکیاش را در صحرا سپری میکند.
» (همانجا) با این تفسیر، میتوان ساختن خورنق را یادآوری نقش جهانی دیگر نیز دانست ؛ یعنی آرزوی زیستن در جهانی غیر از این دنیای خاکی و مکانی که برای ساخت آن در نظر گرفته میشود، چون بهشت نادیده سرسبز است ؛ خورنق کاخی است : چون بهشتش درون پرآســــایش چون سپهـــرش بـــرون پرآرایـش (نظامی گنجوی ١٣٨٨: ٦٠) جلال ستاری در حالات عشق مجنون ، از حضور عاشق در مکانی خلوت چون بیابان و خانقاه به «غریب شدن » تعبیر میکند و مینویسد که در این جایگاه انسان غریب منیت خویش را از دست میدهد.