چکیده:
شاهنامه ـ اثر نامور حکیم فردوسی ـ با ستایش آغاز میگردد. فردوسی ستایشگر شایستگی است و مسلما آگاه است چه چیزی و چه کسی را مورد ستایش قرار دهد. در این نوشته عناصری که از نظرگاه فردوسی مورد ستایش جدی واقع شدهاند مورد بررسی قرار میگیرند و بر مبنای اعتقاد و اندیشهی او تقسیمبندی میشوند. همچنین مشخص شده فردوسی در باب ستایش تحت تأثیر چه عوامل بیرونی و محیطی قرار گرفته است که یا از زبان خود به ستایش میپردازد یا از زبان قهرمانان حماسه، در مورد اخیر نیز به صورت غیر مستقیم افکار درونی فردوسی بر گزینههای ستایش شده سایه افکنده است
خلاصه ماشینی:
"ستودن نداند کس او را چو هست میـان بـنـدگـی را ببـایـدت بست خـرد و جـان را همـی سنجـد او دراندیشـهی سختـهکی گنجد او (شاهنامه، 1/ 12) 2ـ ستایش پیامبر اسلام (ص) و علی (ع) ستایش پیغمبر و اهل بیت او در مرحلهی دوم از گفتار اوست که بخشهایی از مقدمه که به آن اختصاص داده است: تـرا دانش و دیـن رهـانـد درسـت در رستـگـاری بـبـایـدت جـست وگـر دل نخواهی که باشـد نـژنـد نخـواهـی که دائم بـوی مستـمنـد بـه گفـتـار پـیغـمبـرت راه جـوی دل از تیـرگیـهـا بـدین آب شـوی چه گفت آن خداوند تنزیل و وحی خـداونـد امـر و خـداونـد نـهـی که من شهـر علمم علیـم در است درست این سخن قول پیغمبر است منــم بـنـده ی اهـل بـیـت نـبـی سـتـایـنـده ی خـاک پـای وصـی اگـر چشـم داری به دیگـر سـرای به نـزد نـبـی و عـلـی گیـر جـای گـرت زین بـد آیـد گنـاه منـست چنین است واین دین و راه منست (شاهنامه، 1/ 18) 3ـ ستایش معاصران الف ـ ستایش چند دوست قدر شناس نظامی عروضی مینویسد: «چون فردوسی شاهنامه را تمام کرد نساخ او علی دیلم بود و راوی ابودلف» این دو نفر از ستایندگان فردوسی است که او را یاری کردند (ماسه، 1375، 91).
ستایش آتش به عنوان فروغ ایزدی بعداز اینکه هوشنگ از سنگ بر سنگزدن آتش را کشف میکند آن را ستایش میکند و میگوید: فروغی پدید آمـد از هـر دو سنگ دل سنگ گشـت از فـروغ آذرنگ جـهـانـدار پـیش جـهـان آفـریـن نیایش همـی کرد و خواند آفـرین که او را فـروغی چنیـن هـدیه داد همیـن آتـش آنگـاه قـبـلـه نـهاد بـگـفتـا فـروغیسـت ایـن ایـزدی پــرسـتـیـد بـایـد اگـر بـخـردی (شاهنامه، 1 /34) بـبـاشیـم بـر پـیـش آتـش بـپـای مـگـر پـاک یـزدان بـود رهنـمای بـه جـایــی کـه او دارد آرامـگـاه نـمـایــد نـمـایـنــدهی داد راه (همان، 5 /364) فر علاوه بر معنای راستین آن که دریافتن خردمندانه وظیفهی هر کس و هر چیز در نبرد نیکی و بدی است معنی دیگری نیز دارد و آن بخت است و بدبخت را بد فره میگفتند (تفضلی، 1379 ،61)."