چکیده:
یکی از پرکاربردترین رویکردهای نظریه ادبی معاصر، نقد روانکاوانه است. با کاربرد این نظریه در خوانش متون ادبی، میتوان به لایههای زیرین آثار ادبی پی برد. این نوشتار، با بهرهگیری از مفاهیم بنیادی نظریۀ روانکاوی ژاک لکان، روانکاو نو فرویدی، کاربرد این مفاهیم را در شعر معروف «مرگ ناصری» شاملو نشان میدهد. ابتدا برای رسیدن به هدف مقاله، چارچوب روانکاوانۀ لکان توضیح داده میشود که در بردارندۀ مفاهیمی چون امرخیالی، امر نمادین، امر واقعی، ابژۀ دیگری کوچک و دیگری بزرگ است. سپس با کمک این مفاهیم، شعر«مرگ ناصری» شاملو به منظور دستیابی به لایههای پیچیده و مباحث ضمنی، نقد و تحلیل میشود. عیسی در ناصره متولد شد، از این رو شاملو او را ناصری مینامد. ناصری کسی است که میخواهد با گسترش رحم خود، جامعه را در جهت دیگری بزرگ نجات بخشد. این ویژگی در امر نمادین رخ میدهد، اما معمولا رحم و دوست داشتن بعد از دنیای خیالی اتفاق نمیافتد. این بررسی، نوعی تحلیل متنی برای شناخت هرچه بیشتر لایههای ضمنی و پنهان شعر را به دست میدهد.
Psychoanalytic criticism is one of the most widly used approaches in contemporary literary theory. Using this approach in reading literary works can help in the exploration of their deep layers. This article draws on the major notions in Lacanian psychoanalysis, and traces them in Ahmad Shamlou’s well-known poem “Death of the Nazarene”. To do so, first the Lacanian psychoanalytic framework, which includes concepts like the Imaginary order, the Symbolic order, the Real order, object petit a, and the big Other, will be explained. These concepts will, then, be applied to Shamlou’s “Death of the Nazarene” in order to reveal complex layers and present relevant arguments. Jesus was born in Nazareth and, therefore, Shamlou calls him “the Nazarene”. He is a man who, extending his mercy, wants to save the society by orienting it toward the big Other. This characteristic occurs in the Symbolic, but mercy and love usually do not happen after the imaginary world. This study offers a textual analysis for a better understnading of the poem’s implied and hidden layers.
خلاصه ماشینی:
تصویر درون آینه مواجهه بـا همـان «امـر خیـالی» مورد نظر لکان است که در قالب «دیگری» ادراک میشـود (١٩٨٨١٤٠,Lacan) کـودک بـا دیدن خود در آینه ، متوجه تمایز خود از مادر میشـود و درک ایـن تمـایز اولـین «فقـدان » برای کودک محسوب میشود.
«دیگری کوچک » در امرخیالی قرار دارد که پیش تر از آن یاد کردیم ، اما « دیگری بزرگ » فراتـر از «دیگربـودگی» موهـوم امـر خیـالی است و لکان این «دیگری» را با زبان و قانون یکی میداند و بـه همـین دلیـل جایگـاهِ آن را «امر نمادین » (١٣٥ :١٩٩٧,Evans) و ضمیر ناخودآگاه میداند (١٩٦٨١٦٨,lacan) و عـلاوه بر این ، ناخودآگاه ، جایگاهِ کلام دیگری بزرگ نیز هست .
آنچه با نخستین خوانش مـا از ایـن شـعر حاصل میشود به طور خلاصه ، از ایـن قـرار اسـت ؛ در بنـد اول مسـیح ، دنبالـۀ چـوبین بـار (صلیب ) را درحالیکه پشت سرِ او بر روی خاک، خطی سنگین و مرتعش بر جای میگذارد، بر دوش میکشد و آواز اطرافیان را میشنود که میگویند: «تاج خاری بر سرش بگذاریـد» و «شتاب کن ناصری شتاب کن » و مسیح ، رحم را در جان خویش احساس مـیکنـد و چـون قویی سبکبار در زلالی خویش مینگرد.
شـاعر در ایـن بنـد بـا مسـیح یـک رشـته همذات پنداری خیالی ایجاد کرده است ؛ به مانند مسـیح نسـبت بـه بـاقی انسـان هـا مهـر و عطوفت دارد و میخواهد تمامی جهان را در آغوش بگیرد، اما جامعۀ شاعر قادر به درک این مهر و محبت نیست .