چکیده:
جوهرة ناب شعری در سخن شاعران بزرگ امری است بدیهی که در کمال آن مسایل و تکنیکهای ادبی تاثیری فراوان دارد. شعر شاعرانی چون حافظ و سعدی از چنین جوهرهای ناب و والا برخوردار است و در مقایسه با شعر مولانا شاید بتوان گفت که شعر تر است. لیکن آن چه به شعر مولانا تشخص و والایی میبخشد عشق خاص و نوع بیان احساس مافیالضمیر مولاناست.
بطور کلی دو عامل اصلی موسیقی و عشق در القا نمودن احساسات پاک مولانا به خواننده، تاثیری شگرف دارد. در این نوشتار سعی شده است تا چگونگی کارکرد موسیقی و عوامل آن در شعر مولانا و بازتاب عشق خاصّ وی در این اشعار مورد بررسی قرار گیرد.
The pure essence of poetry in composition of great poets is imperative which in its perfection literary devices and techniques is of utmost importance. The poetry of such poets as Hafez and Saadi has such pure sublime quality and in comparison with Moulana’s poetry it could be said that it is more poetic. However whatgives to poetry of Moulana such grandeur and sublimity is pure love and the manner he expresses his innermost feeling.
In general two main factors of music and love are greatly influential in conveying Moulana’s pure feelings to reader. How the music and its devices work and how his special kind of love finds expression in his poetry is the purpose of this article
خلاصه ماشینی:
مست معشوق است و با او خلوت کرده است و طبیعی است کـه زبـان و تعبیـرات چنین شوریدهای با زبان و تعبیرات استادان شعر در طول تاریخ فرق دارد: بانگ زدم من که دل مست کجـا مـی رود گفت شهنشه خموش جانـب مـا مـی رود گفتم : «تو بـا منـی دم ز درون مـی زنـی پس دل من از برون خیـره چـرا مـی رود گفت که دل آن ماست رستم دستان ماست ســوی خیــال خطــا بهــر غــزا مــی رود هر طرفـی کـو رود بخـت از آن سـو رود هیچ مگو هر طـرف خواهـد تـا مـی رود گه مثـل آفتـاب گـنج زمـین مـی شـود گه چو دعای رسول سـوی سـما مـی رود بــر اثــر دل بــرو تــا تــو ببینــی درون سبزه و گل می دمـد جـوی وفـا مـی رود صورت بخش جهان ساده و بی صورت است آن سر و پای همه بـی سـر و پـا مـی رود دل مثل روزن است خانه بدو روشن اسـت تن بـه فنـا مـی رود دل بـه بقـا مـی رود فتنه برانگیخت دل خون شهان ریخت دل با همه آمیخت دل گر چـه جـدا مـی رود با تو دلا ابلهی است کیسـه نگـه داشـتن کیسه شد و جان پی کیسـه ربـا مـی رود گفتم جادو کسی ؟ سست بخندید و گفـت سحر اثر کـی کنـد؟ ذکـر خـدا مـی رود 12 گفتم : آری و لیک سحر تو سـر خداسـت سحر خوش است هم تک حکم قضا می رود تشکل موضوعی که بیش تر شاعران استاد ما چون سعدی و حـافظ فاقـد آننـد، از مشخصه های شعر شمس و بیانگر این امر است که مولانا یـک خـط فکـری را در طـول غزل، پی می گیرد و از آغاز تا انجام غزل تجربه ای واحد ارائه می شود و هر بیتی در واقـع دنبالۀ بیت پیش است نه چون بعضی شعرا، مغایر و متضاد با آن.