چکیده:
بشر، از دیرباز در جستوجوی سرچشمة حیات خویش و مبدا آفرینش جهان بوده و با تعمق در عالم هستی، سعی در گشودن راز دهر داشته است. پس از ظهور زرتشت در ایران و پیدایش آیین مزدایی، همواره «اهورامزدا» و «اهریمن» به عنوان دو مبدا برای کاینات و آفرینندة خیر و شر تلقی میشدند. لیکن شواهد و مدارکی وجود دارد که نشان میدهد پیش از اعتقاد به ثنویّت در میان ایرانیان، اندیشة یکتاپرستی (بر مبنای اصالت زمان) نیز ذهن ایرانیان وحدت طلب را مشغول داشته است. اعتقاد به «زروان» (خدای زمان) پیامدهایی بیشمار داشت که بیش از همه اعتقاد به سرنوشت، بخت و سهم از پیش تعیین شده، تا قرنها اندیشة ایرانی را تحت سلطة خود داشت.
این تفکر در میان شاعران، اندیشمندان و نیز فلاسفه و متکلمان ایرانی نفوذ کرد. از این میان، فردوسی، حماسه سرای بزرگ ایرانی، همچون دیگران از این سرچشمة فکری مستثنی نبوده است و فرض آن وجود دارد که جبرگرایی در شاهنامة فردوسی پیش از همه، ریشه در زروانیگری دارد.
در این جستار ابتدا گذری خواهیم داشت بر اندیشه و فلسفة زروانیسم در ایران باستان و قبل و بعد از زرتشت، سپس با ذکر شواهدی از اثر ماندگار حماسی
ایران ـ شاهنامه ـ به بنمایههای فلسفة زروانی در این اثر اشاره خواهیم کرد.
Since antiquity, man has been in search of his life’s fountainhead and the origin of creation and with reflection on this world has tried to unravel its mystery. After coming of Zoroaster in Iran and appearance of Mazdai rite, Ormazd and Ahriman have been regarded as two poles of creation and creators of good and evil. However, there are evidences and documents demonstrating that before believing in dualism, the idea of monotheism based on the unity of time preoccupied the mind of Iranians. Belief in Zarvan, god of time, had numerous consequences more than anything else, belief in fate (destiny), and predestined lot seized the mind of Persians for centuries. This idea penetrated through the minds of Iranian poets, thinkers and philosophers. Among them, Ferdowsi, the great Iranian epic poet, like others was no exception. It is assumed that determinism in Shahnameh more than anything else has roots in Zarvanism.
In this article, first the origins of the idea and philosophy of Zarvanism in Old Persia, before and after Zoroaster is sought, then with citing evidences from Shahnameh, the roots of Zarvani Philosophy is pointed out.
خلاصه ماشینی:
در اوستا، «زروان» ایزدی چنـدان با اهمیت نیست ، اما در یسناها از دوگونه زروان نام برده شده است : یکی زروانی بـا لقـب اکرنه (بی کران) که زمان بی آغاز و انجام است و دیگری با صفت «درغو خوذاتـه » کـه در پهلوی به «ایرنگ خوتای » (درنگ خدای) ترجمه شده است که همـان زمـان محـدود و کرانمند است .
تنها از یسنای ٣٠، بند ٢، که به هم زاد بودن اهورامزدا و اهریمن اشـاره کـرده، روایت هایی نقل شده است : «در دامان هستی ، آنگاه که زمان مفهومی یافت ، آن دو گـوهر هـم زاد نخسـتین پیدا شدند و آن دو گوهری که یکی شان در اندیشه ، گفتار و کـردار نیـک بـود و دیگـری زشت ، از میان این دو، مردمان با داوری خرد بایستی راه نیک را برگزینند، نه راه بد را».
کریستین سن نیز به نوشته ای از دوموس رودسی ، از شـاگردان ارسـطو در اواخـر عصر هخامنشی اشاره می کنـد کـه در آن، میـان خـدای مکـان (ثـوش) و خـدای زمـان 5 (زروان) تمایز قایل شده است .
نیبرگ نیز معتقد است کـه زمینـۀ زروان ایرانـی را بایـد در کالـۀ 15 16 هندی جست وجو کرد چرا که کاله ، خدای زمان در دین آریاییان بوده است .
اشتراک اصلی زروان و کاله در پیوندشان با مرگ است و نیز رابطه ای مستقل کـه میان زمان و سرنوشت وجود دارد، آن دو را به هم نزدیک می کند.
می دانیم کـه اعتقـاد بـه افـلاک و بـرجهـای دوازدهگانـه ، از مهم ترین اعتقادات زروانیان است و «سپهر» چنانکه گفتیم ، تجلی کرانمند زروان است و واسطۀ میان جهان و زمان.