چکیده:
اگر هدف از سیاست دموکراتیک مشارکت آگاهانة افراد در تعیین سرنوشت عمومی باشد، طبعا رسانه بهمثابة واسطة ارتباط حکومت و شهروندان اهمیت محوری مییابد. همزمان، با توجه به تکثیر رسانهای فزایندة اطلاعات در عصر مجازی شدن فرهنگ این مشکل اساسی برجسته میشود که آیا رسانهای شدن فزایندة «جهان ـ زیست» معاصر به کنشی سیاسی و مترقی در زمینة تعمیق خودآیینی شهروندان میانجامد یا با توجه به فوران پیامها در عصر رسانههای مجازی به سرگشتگی و بیتفاوتی سیاسی شهروندان و حتی سیاست تکنولوژیک/ الکترونیک معطوف به کنترل شهروندان منجر میشود؟ مقالة حاضر درصدد است با بهرهگیری از مزایای رویکرد «ساختار/ کارگزار» به بررسی این مشکل بپردازد و در این زمینه پس از بررسی دو رویکرد متقابل (دموکراسی مستقیم الکترونیکی در برابر پایان امر سیاسی در فرهنگ مجازی)، برداشتی از دموکراسی رسانهمحور را بهمثابه بدیل دموکراسی رایج مطرح میکند.
If the democratic politics aims people`swell-informed participation in determining the public destiny,then media to have importance as the medium for relationship between citizens and government.at the same timethis problematic arises that, especially with respect tothe media proliferation of the age of cyberization of culture, whether the increasing virtualization of contemporary “life- world” will lead to a progressive politics focused on autonomy of the citizens, or,with respect to the informative impulsion of the age of cyber, to confusion and detachment of them and, even worse, a techno-electronic politics in controlling society. This paper is to explore the problematic taking advantage of structure/agent approach. Also, after exploring the two approaches, i.e. direct electronic democracy vs. the death of politics in the cyber culture, a conception of media-driven democracy as an alternative for the current democracy is presented. Ultimately, the media is likened to Janus with both positive and negative potentiality for democratic action
خلاصه ماشینی:
از آنجا که خصلت بینامتنی این فضا امکان بیواسطگی، تعامل، و واکنش دوسویه (هم امکان قبض و بسط اطلاعات برای فرستنده و هم امکان تعامل میان فرستنده و گیرنده) را افزایش داده است؛ بنابراین میتوان رسانهها را پدیدهای دوچهره تعریف کرد؛ زخمآفرین و مرحمآفرین، هویتزا و هویتزدا، ایجادگر بحران و تدبیرگر آن (تاجیک، 1387: 50-51)؛ درواقع چنانکه مانوئل کاستلز در قدرت ارتباطات متذکر میشود: همین محیط ارتباطی چندرسانهای فراگیر، که ذهن سیاسی را در شبکههای رسانهای حصر میکند، میتواند واسطهای برای بیان تنوع پیامهای بدیل در عصر خود ـ ارتباطگیری جمعی باشد (Castells, 2009: 298).
برای نمونه، جان کین در رسانه و دموکراسی متذکر میشود که مدافعان اولیة کارکرد رسانه (مطبوعات آزاد) برای دموکراسی از پدیدة خودسانسوری غافل بودند؛ زیرا اساسا قدرت سیاسی را (بهمثابة چشم سراسربین بیرونی) مهمترین تهدید برای خودابرازگری شهروندان میپنداشتند، حال آنکه بهزعم او چنین نگرشی که ذیل پارادایم «آزادی منفی» جای میگیرد، فاقد بصیرت لازم برای فهم چگونگی شکلدهی ساختاری رسانهها به نگرش افراد است: مسئله درواقع این نیست که جهانی از حقایق بیرونی وجود دارد و مشکل فقط واسطه است، بلکه خود موقعیت سوژة تفسیرگر نیز توسط رسانهها «ساخت مییابد» (کین، 1383: 50-59).
چنانچه تحلیل فوق را بازگویی این توصیة آشنای نظریهپردازان دموکراسی تعبیر کنیم که: راه کاستن از شکاف میان آرمان و واقعیت در دموکراسی طراحی ارتباطات مستقل و سیستمهای اطلاعرسانیای است که برای توانمندسازی و برآوردن نیازهای همة شهروندان طراحی شده است، در آن صورت بهنظر میرسد: ظرفیت دموکراتیک تکنولوژیهای ارتباطی جدید امیدهای بسیاری در این مسیر برمیانگیزد؛ چراکه برخلاف تکنولوژیهای یکطرفة موج اول رسانهها، که دستور کار سیاسی در آن از خود مردم برنمیخاست ـ در وهلة اول همچون ساختارهای نفوذ دوجانبه یا ارتباطات افقی قویای عمل میکنند که در حال گردش در جمعیت و بدون هدایتگر است (Gergen, 2008: 304).