چکیده:
یکی از ویژگیهای مشترک هشت کشور حاضر در دو منطقه آسیای مرکزی و قفقاز جنوبی، ساختار قومی متکثر است که این امر بر فرایند ملتسازی و حتی دولتسازی در این کشورها تاثیرات منفی قابل توجهی برجای گذشته است. این مقاله برآن است که با ارائه یک چارچوب نظری منسجم به درک و تبیین پویش ملیگرایی قومی در منطقه آسیای مرکزی و قفقاز جنوبی _ به عنوان یکی از مهمترین چالشهای درونی کشورهای این دو منطقه _ یاری رساند و با ارائه مدلی مناسب راهگشای تبیین مصادیق پویش ملیگرایی قومی در هریک از کشورهای این منطقه از سوی سایر پژوهشگران باشد. مفروض اصلی این نوشتار تلاقی سه متغیر ساختار اقتدارگرای دولتهای منطقه آسیای مرکزی و قفقاز جنوبی، جریانات فراملی تاثیرگذار بر پویش ملی گرایی قومی و ساختار نظام بینالملل است که منجر به بهرهگیری نخبگان قومی در جهت بسیج سیاسی اقوام گشته و موجبات تکوین، تکامل و تداوم جریانات تجزیهطلب را طی دو دهه فراهم ساخته است. در نتیجهگیری این مقاله بیان میشود، دو متغیر ساختار نظام بینالملل و جریانات فراملی تاثیرگذار بر پویش ملی گرایی قومی به روند حرکت و اثربخشی خود ادمه خواهند داد و گریزی از آنها نخواهد بود و تنها راه حل جلوگیری از سیاسیشدن پدیده قومیت و جریانات تجزیهطلب، اصلاح ساختار نظامهای سیاسی اقتدارگرای کشورهای آسیای مرکزی و قفقاز و به کارگیری شیوه مدیریت سیاسی در جوامع متکثر و متنوع مبتنی بر الگوی وحدت در عین کثرت است.
خلاصه ماشینی:
Crosscutting Cleavages به صورت فشرده عواملی که موجـب شـکل گیـری و تشـدید شـکاف هـای اجتمـاعی متراکم در میان اقلیت های قومی میگردد را میتوان موارد زیر دانست : 1 - نحوه توزیع جغرافیایی اقلیت های قومی (مبتنی بر الگوهای دوازده گانه پیتر هاگت )، - توزیع قدرت سیاسی به صورت عمودی، - وجود ذهنیت منفی در اقلیت قومی نسبت به قوم اکثریـت ماننـد وقـوع رویـدادی مانند جنگ میان قوم اقلیت و قوم اکثریت ، اقداماتی مانند نسل کشی و پاکسـازی قـومی از سوی قوم اکثریت و ترکیب آن با موارد عینی مانند عدم توجه به منزلت اجتماعی و مسـائل فرهنگی قوم اقلیت ، - توزیع نامناسب و ناعادلانه بودجه و درآمـدهای اقتصـادی، عـدم مشـارکت اقلیـت قومی در ساختار سیاسی و چرخش قدرت تنها در میـان قـوم اکثریـت ، (مبتنـی بـر نظریـه 2 عوامل ذهنی و عینی راتچایلد و شاپفلین )؛ وجود چنین عواملی موجب میشود تا جنبش های قـومی بـه جـای آن کـه در قالـب جنبش های جدید اجتماعی، مخاطب خود را جامعه مـدنی قراردهـد و بـرای تحقـق اهـداف خود شیوه های مدنی و غیر خشونت آمیز را در پیش گیرند با تبدیل نمودن خواست های قابـل مذاکره به خواست های غیرقابل مذاکره به شـکل کلاسـیک و بـا بهـره گیـری از شـیوه هـای غیرمسالمت آمیز و بعضا خونین و مرگبار، مطالبات خـود را صـرفا متوجـه قـدرت سیاسـی و استقلال از دولت مرکزی نمایند و راه تجزیه را در پیش گیرند.
در این بین ، نتایج مطالعات علمی و نیز تجربه کشـورهای منطقـه طـی دو دهـه اخیـر حاکی از آن است که ساختار نظام های سیاسی اقتدارگرای کشورهای آسیای مرکزی و قفقـاز جنوبی و به کارگیری شیوه هـای نادرسـت مـدیریت سیاسـی ماننـد پاکسـازی قـومی١ و یـا همسان سازی قومی ٢ موجب شده است تا زمینه داخلی شکل گیـری مطالبـات قـومی در ایـن کشورها فراهم شود که این مطالبـات در پیونـد بـا دو متغیـر جریانـات فراملـی تاثیرگـذار و ساختار نظام بین الملل (سیاست بازیگران بزرگ ) موجب تشدید جریانات قومی طـی دو دهـه گذشته شده است .