چکیده:
جرایم علیه بشریت، نقضهای فاحش حقوق بینالملل کیفری و صورتهای فوقالعاده خشونت جمعی هستند که جرمشناسان به دلایل مختلف، مدتها به آنها توجه نداشتهاند؛ اما ازآنجاکه تعقیب، محاکمه و مجازات مرتکبین اینگونه جرایم، تاکنون از ارتکاب مجدد آنها مانع نشده است، بررسی جرمشناختی این جرایم کمک مؤثری برای عدالت کیفری بینالمللی در مقابله آگاهانه با آنها و نیز دستیابی به سیاست جنایی بینالمللی مؤثر در پیشگیری ازاینگونه جرایم خواهد بود. از رویکردهای جرمشناختی، بررسی ساختار روانی مرتکبین این جرایم است که در این مقاله به آن پرداختهشده است. یافتههای جرمشناختی در این حوزه حاکی از این است که مرتکبین اینگونه جرایم، افراد عادی هستند و تفکر ما-آنها و توجیهات مرتکبین برای غلبه بر ناهماهنگی شناختاری و خود بازداریهای فطری بهمنظور اغفال و فریب خویش، نقش مؤثری در ارتکاب این جرایم دارد؛ غیر انسانانگاری قربانیان، مقصر انگاری و مستحق انگاری آنها، تمسک به جهانبینی عفو و آمرزش ازجمله این توجیهات است که در این مقاله بررسیشدهاند
خلاصه ماشینی:
یافته های جرم شناختی در این حوزه حاکی از این است که مرتکبین این گونه جرایم ، افراد عادی هستند و تفکر ما- آن ها و توجیهات مرتکبین برای غلبه بر ناهماهنگی شناختاری و خود بازداریهای فطری به منظور اغفال و فریب خویش ، نقش مؤثری در ارتکاب این جرایم دارد؛ غیر انسان انگاری قربانیان ، مقصر انگاری و مستحق انگاری آن ها، تمسک به جهان بینی عفو و آمرزش ازجمله این توجیهات است که در این مقاله بررسیشده اند.
در پایان این مبحث ، به دو نمونه از اظهارات محکومان دادگاه کیفری بین المللی یوگسلاوی سابق (ICTY) اشاره مینماییم که یکی از فرایندهای علی ارتکاب جرایم علیه بشریت در شرایط خاص را بر اساس همین تفکر «ما – آن ها» توجیه مینمایند: «ایویکا راجیکار»، یکی از فرماندهان شورای حفاظت کروات در شهر کیسلجات بوسنی که در سال ٢٠٠٦ به خاطر نقض جدی کنوانسیون ١٩٤٩ ژنو به دوازده سال حبس محکوم شد، در جلسه دادگاه گفت : «باقی ماندن در کنار ملت و قوم خود در دوره های سخت و دشوار همواره انتخابی افتخارآفرین محسوب میشود».
به عبارت دیگر افراد برای اینکه بتوانند نیروی وجدان را خنثی نموده و بر خود بازداریهای فطریشان در مقابل کشتار و تجاوز غلبه نمایند و به راحتی، جرایم فجیع را مرتکب شوند، به توجیه رفتار خود و سپس باور و اعتقاد به آن توجیه ها میپردازند ( Harrendorf ٢٤٩ :٢٠١٤) و ممکن است تا حدی به این توجیه معتقد باشند که اقداماتشان را نه تنها ازلحاظ اخلاقی، موجه (درستی انجام آن )، بلکه آن را یک الزام مسلم اخلاقی بدانند (نادرستی عدم انجام آن ) (Waller ٢٩ :٢٠١٠).