چکیده:
این مقاله در نظر دارد تحولات مربوط به دموکراتیک شدن سیاست خارجی و به تبع آن ، منافع ملی را در چهارچوب پیشرفت ها و تحولاتی که در دوران اخیر شرایط دولت مدرن پیش آمده را بررسی نماید. در حقیقت ، پدیده ملت که در کانون مشروعیت دولت و منافع ملی قرار دارد مورد توجه قرار میگیرد و شرایط کنونی وجود یک سیاست خارجی دموکراتیک و منافع ملی که به گونه ای اصیل مرجع آن ملت باشد مورد آزمون و واکاوی واقع میشود.
خلاصه ماشینی:
"با این حال ، کراسنر هم مانند هر نئورئالیستی بر وجه بدبینانۀ بازیگری در نظام بین الملل تأکید دارد و به لیبرال ها هشدار میدهد کـه دغدغـه دولـت هـا تنهـا نبایـد ایـن باشـد کـه در همکاری با دولت های دیگر منافع مطلق کسب کنند بلکه به فکر این هم باشـند کـه دیگـران که ممکن است فردا دشمن شان باشند چه نسـبتی از منـافع بـه دسـت مـیآورنـد (بـه نقـل از: راگی: ٩).
همان گونه که از مباحث عرضه شده ذیل بخش سـوم ایـن مقالـه نیـز بـر مـیآیـد، پیامـد برجسته این تحول برای دانش پژوهی روابط بین الملل و به ویژه مطالعـات سیاسـت خـارجی، آن بوده که امروزه قطع نظر از تمام اختلاف دیدگاه هایی که بـر سـر تعریـف منـافع ملـی یـا برشمردن مصادیق آن و همچنین اولویت بندی اهداف سیاست خارجی بروز میکنـد، تقریبـا غالب گرایشات فکری و نحله های پژوهشی دست اندرکار مطالعه در باب سیاست خـارجی، با تأکید بر نقش نیروها و علائق متکثر اجتماعی در فرایند شکل گیری و اجرای تصـمیمات و خط مشیهای خارجی دولت ها میکوشند تـا سـهم ایـن متغیـر را در ارزیـابیهـای خـود بـه حساب آورند.
اقبال به اثرگذاری نیروها و علائق اجتماعی در صورت بندی منافع ملی و تدوین و اجـرای سیاست خارجی، البته پیش و بیش از هر چیز وامدار دگردیسـی عمـده ای اسـت کـه دولـت مدرن در جریان گذار تاریخی از دولت مطلقه به دولت دموکراتیک از سر گذرانده است به دیگر سخن ، بستری که در آن طیف های متنوع نیروها و علائق اجتمـاعی مجـال یافتـه انـد تـا ترجیحات و تشخیص های خود را در فرایند سیاسـتگذاری خـارجی بازتـاب دهنـد، بـه مـدد دموکراسی و روند دموکراتیک شـدن فزاینـدة دولـت مـدرن حاصـل آمـده اسـت ."