چکیده:
غربت اسم مصدر عربی و در لغت به معنای دوری از جای خود و دور شدن است و در اصطلاح دور افتادن روح و جان انسان از عالم قدس و بارگاه کبریایی است؛ چرا که روح در مقام قرب و درجوار حق به سر می برده، به ناگاه به گناه آلوده شده، به این خاکدان هبوط کرده است. روح پس از هبوط وارد دنیا میشود، دنیایی که به خودی خود مذموم نیست؛ اما آنجا که روح خود را وابسته دنیا و تعلّقاتش کند و اصل خویش را فراموش نماید؛ دنیا هم پرو بال او را می بندد و توان پرواز را از او میگیرد. روحی که از مرتبه لاتعینی دور افتاده دچار اندوه است و در قفس تن اسیر و زندانی و این اسارت و دوری از اصل موجبات غربت وی را فراهم کرده است. این مقاله ضمن بررسی پیش زمینه های غربت در پی تبیین غربت انسان در اشعار مولانا است. بررسی ها نشان داد که غربت انسان در آثار عرفانی جایگاه ویژهای دارد، به طوری که ریشهها و پیش زمینههای غربت را می توان در ادیان قبل از اسلام و آراء فلاسفه و حکمای پیش از مولانا نیز یافت. همچنین با بررسی سیر تاریخی غربت در میان عرفای متقدّم میتوان به این نتیجه دست یافت که کلام مولانا به دلایلی همچون تجربه وجودی غربت و تسلّط بر علوم زمان علی الخصوص قرآن و احادیث دارای جذّابیت وتاثیرگزاری بیشتری است. مولانا برای روح جایگاه ماورائی قائل است و معتقد است که
خلاصه ماشینی:
وی خود را پیرو عطار و سنایی میخواند که البته در اشعار خود بی تأثیر از آنها هم نبوده است؛ ولیکن چون در دنیا گرفتار غربت و دوری از وطن و یاران شده است، این تجربة حسی او باعث شده است که بالطبع غربت بزرگتر خود را که مهجوری و دورافتادگیاش از اصل خویش است، بهتر درک کند و آن را هنرمندانهتر از دیگران در اشعارش بسط و گسترش دهد؛ بنابراین از آنجا که غربت روح پس از هبوط و پیمودن قوس نزول برای انسان ایجاد شده، در این بررسی بر همین اساس، به ترتیب جایگاه ماقبل دنیای روح،آفرینش روح و جسم انسان، هبوط وی به دنیای خاکی، اثرات هبوط، بررسی راههای آگاهی از این غم غربت و تسکین دهی آن از منظر مولانا و در نهایت دلایل موفقیت وی در بیان این مسائل مطرح می گردد.
انسانی که خود در زندگی مسألهای را عمیقا تجربه کند، بالطبع در بیان این مفاهیم برای دیگران موفق تر خواهد بود و جلال الدین محمد بلخی کسی است که در طول زندگی اش در جنبه ها و انحای مختلف با غربت و غم ناشی از آن و فراق و هجران سر و کار داشته و طعم آن ها را چشیده بود و به قول زرین کوب: « آنچه تمام مثنوی تطویل و تفسیر آن است، غیر از شرح درد اشتیاق روح به عالم خویش متضمن تقریر حکایت حال عارف در قالب حکایت و در ضمن در حدیث دیگران هم هست» (زرین کوب،1379: 261).