چکیده:
فضیلت و رذیلت از کلیدواژه های رایج در اخلاق فلسفی و کاربردی هستند که پژوهشـگران این حوزه ها درباره چیستی و سنخ این مقولات بسیار سـخن گفته انـد. در چنـد دهـه اخیـر بـا برجسته شدن نظریه های اخلاقی مبتنی بر فضیلت و نیز طرح نظریه فضیلت در معرفت شناسـی ، بازشناسی این مفهوم اهمیت دوچندان یافته و برخی معرفت شناسان نیز به تحلیـل ایـن مفهـوم مهــم پرداخته انــد. لینــدا زگزبســکی ، نظریــه پرداز معاصــر در معرفت شناســی و اخــلاق ، بــا یگانه پنداشتن سنخ فضایل اخلاقی و عقلانی ، در تحلیل سرشت فضایل نخست جنبه سـلبی را در پیش می گیرد و تفاوت فضایل را با مفـاهیمی ماننـد مهارت هـا، اسـتعدادها و توانایی هـای ذاتی ، عادات ، ملکات عقلانی و عواطف تبیین می کند. سپس در مقـام ایجـابی ، فضـایل را از سنخ ملکات رفتاری و دارای دو مولفه کلان انگیزش از درون و نیز موفقیت در کسب غایت مورد نظر می داند. با توجه به اهمیت فضایل در مسائل و ساختار برخی علوم از جمله اخـلاق و معرفت شناسی ، در مقاله حاضر با تاکید بـر نظـر زگزبسـکی بـه بررسـی سرشـت فضـایل و تفاوت بین آنها با مقولات مشابه می پردازیم .
خلاصه ماشینی:
"اما پرسـش مهـم در زمینـه رابطـه خـوب و فضـیلت آن اسـت کـه بـه لحـاظ مفهـومی و وجودی ، کدام یک از مفاهیم مقدم اند: خوب یا فضیلت ؟ برای پاسخ به این پرسش ، نخسـت باید بدانیم آیا فضیلت فی نفسه خوب است (موضوعیت دارد) یا اینکـه چـون صـاحب خـود را خــوب و نیکــو می گردانــد، مــا آن را خــوب مــی دانیم (طریقیــت دارد)؟ در بســیاری از نظریه های اخلاقی ، خوب بنیادی تر به شمار می آید و ارزش بیشتر و بهتری دارد.
با این همه ، وی می گوید بایـد موفقیـت را جزئـی از فضـیلت بـدانیم و به گونـه ای آن را تعریف کنیم که داشتن فضیلت به نحو اعتمادپذیری مسـتلزم کسـب فرجـام آن باشـد و ایـن یعنی صاحب فضیلت باید به نحو معقولی در انجام مهارت ها و فعالیت های شناختی مرتبط بـا به کارگیری فضیلت در موقعیت های مناسب موفـق باشـد و حتـی برخـی از جنبـه های جهـان پیرامون خویش را بـه خوبی بشناسـد؛ مـثلا فـرد شـجاع ، میـزان خطـر را در موقعیـت خـاص تشخیص می دهد و می داند که کدام خطر ارزش مواجه شـدن بـا آن را دارد و کـدام نـدارد.
زگزبسکی یکی از چالش های عمده در فرایند تعریف فضـایل را کاسـتی زبـان شـناختی می داند و می گوید زبان رایج ، واژگان و نام های کافی برای تبیین و رسـاندن واقعیـت کامـل هر فضیلتی را ندارد؛ زیرا برخی نام ها، احساسات واکنشی مانند همدردی را نشـان می دهنـد؛ برخی آرزوها و علائق مانند کنجکاوی را باز می شناسـند؛ برخـی نیـز انگیزش هـا در جهـت عمل مانند خیرخواهی را معرفی می کنند؛ درحالی کـه برخـی دیگـر ماننـد انصـاف درصـدد شناساندن الگوهای فعالیت کردن هستند که مستقل از احساس و انگیزه به نظر مـی رسـند."