چکیده:
در جامعۀ ایران قبل از انقلاب اسلامی مباحثی شکل گرفت که این مباحث به شکل دو گفتمان رقیب با محوریت عبدالکریم سروش و رضا داوری به بعد از انقلاب کشیده شد. گفتمان سروش با علایق دینی و متأثر از تجربیات و اندیشههای اسلامی، فلسفۀ علم پوپر، دقتهای منطقی و معرفتشناختی فلسفۀ تحلیلی و لیبرالیسم آگاهانه در پی سازگاری با مدرنیته بود. گفتمان داوری با علایق دینی و هویتی به تأثیر از هایدگر و فلسفۀ قارهای به دفاع از فلسفه و ضدیت با منطقگرایی، علمگرایی و بهکار بردن پیشفرضهای ضدروشنگری غربی در مورد جامعه، سیاست، دین، علم و همچنین موضعگیری مذهبی علیه عقل انسان مدرن، به تفاسیر ضد مدرن میپردازد. این گفتمانها بر شکلگیری جریانهای سیاسی و اجتماعیِ مذهبی و غیرمذهبی ایران تأثیرگذار بوده و هر کدام در پی پاسخگویی به مشکلات جامعه ایران بودند. مباحث این دو از اول انقلاب با اختلافات شروع شد و به اوج خود رسید، اما در دوران متأخر به یکدیگر نزدیکتر شد. ازاینرو هدف نوشتۀ حاضر در پاسخ به این پرسش که فلسفۀ قارهای و تحلیلی چه تأثیری بر نواندیشان در جمهوری اسلامی ایران گذاشت؟ این است که با روش تحقیق تطبیقی و با تأکید بر چارچوب مفهومی هرمنوتیک قصدگرای اسکینر، متأثر از فلسفۀ قارهای و تحلیلی به بررسی اندیشههای داوری و سروش بپردازد.
The two discourses with a focus on Reza Davari Ardekani and Abdolkarim Soroush, were formed in Iran’s society. Soroush’s discourse, with religious interests influenced by Islamic sources, Poper’s philosophy of science, logic and epistemological accuracies of analytical philosophy and consciously liberalism, is looking for compatibility with modernity. The second discourse on Reza Davari Ardakani thought and its intellectual ancestry, i.e., Ahmad Fardid in combination with the religious, identical, Heideggerian and Continental interests began to deal with anti-modern interpretations such as, the defense of philosophy in opposition to the oriented logic and scientism, the use of anti-Enlightenment Western assumptions about society, politics, religion, science, and the religious stance against subjectivity or the rationality of modern man as well. The discourses, each in turn, had a significant impact on forming political and social attitudes, both religious and non-religious, and sought to respond to the problems raised in Iran’s community. Discussions of both discourses (some consider them philosophical and others ideological), which have their roots in pre-Islamic Revolution, began with disputes from the beginning of Revolution and consistently the differences reached their peak. But in recent times, the discussions of the two thinkers came closer together, and partly achieved some common standpoints. The aim of present paper, therefore, is to study the thoughts of Reza Davari Ardekani and Abdolkarim Soroush, influenced by Continental and Analytic philosophy, using a Comparative research method. It is explained how Soroush, consciously, with his religious interests, sought to become compatibile with modernity; but unlike such approach, the stance of Davari Ardekani, along with his own religious interests, was against subjectivity or modern rationality.
خلاصه ماشینی:
داوری متأثر از این نگاه ، سروش ، حامیان پوپر و افرادی را که دین را با توجه به روش علم جدید می سجند و براساس قوانین علمی فقه سنتی را نقد کرده و از فقه پویا دفاع می کنند، نقد می کند.
وی تجدد را ماجرایی می داند که در چند قرن قبل در غرب پیش آمد و مفهوم توسعه نیز مدت زمان زیادی نیست که در غرب پدید آمده و منظور از آن بسط صورت زندگی و تمدن غرب است (داوری ، ٧:١٣٨٤)، اما داوری اساسی ترین مسئله در میان مسائل فعلی را مسئلة توسعة علم و تکنولوژی می داند.
در خصوص مسئلة حقوق بشر سروش در قیاس با داوری که حقوق بشر را مجموعه ای از اصول حاکم بر روابط مدنی و متعلق به تاریخ تجدید می داند، به تبع بحث حق ، حقوق و تکالیف حقوقی ای برای دنیای جدید و جامعة مدنی برای انسان ها در نظر می گیرد که این حقوق را تحت عنوان حقوق بشر و در مقابل تکالیف بررسی می کند.
داوری با علایق دینی و هویتی به تأثیر از هایدگر و فلسفة قاره ای در پی دفاع از فلسفه و ضدیت با منطق گرایی ، علم گرایی و به کار بردن پیش فرض های ضد روشنگری در مورد جامعه ، سیاست ، دین ، علم و همچنین غرب ستیزی ، موضع گیری مذهبی علیه سوژگی یا عقل مدرن بود.