چکیده:
هدف اين تحقيق، شناسايي نقش مباني معرفت شناختي در دانش روان شناسي است. كه با روش توصيفي ـ تحليلي و با تكيه بر منابع اسلامي و استفاده از منابع روان شناسي، دو مبناي «امكان شناخت» و «تنوع راه هاي شناخت» تدوين يافته است. سپس نقش آنها در كشف واقعيت هاي روان شناختي مورد بررسي قرار گرفت. يافته هاي تحقيق نشان داد كه با پذيرش مبناي «امكان شناخت»، امكان شناخت هاي مطلق، تغييرناپذير، فرازماني و فرامكاني با شرايط خاص درباره كنش هاي انساني وجود دارد. در نتيجه، روان شناسي از وضعيت متزلزل و بي ثبات نجات پيدا كرده، و به اصول يقيني و اطمينان آور دسترسي پيدا مي كند. همچنين، با پذيرش اين مبنا، نگاه نقادانه درباره علوم انساني تقويت شده، و موجب تلاش بيشتر دانشمندان در براي كسب معرفت هاي يقين آور مي شود. اما بر اساس مبناي تنوع راه هاي شناخت، شناخت گسترده و جامع انسان و ويژگي هاي او، با استفاده از كليه روش هاي موجود ممكن است. با تكيه بر يك روش، نمي توان به شناختي درست و همه جانبه از انسان دست يافت. با تنوع روش هاي شناخت، توليد علم ديني و از جمله روان شناسي اسلامي، به ويژه درباره موضوعات يا مفاهيمي كه در متون ديني به آن توجه شده، امكان پذير است.
خلاصه ماشینی:
"نقد دیگر بر روش تجربی مورد تأکید روانشناسی معاصر، این است که محققان تجربی در این روش برای جمعآوری اطلاعات از ابزارهایی مثل پرسشنامه و مصاحبه کمک میگیرند تا به کشف قانونمندیها و ویژگیهای موجود در انسان و چگونگی تغییرات در وی بپردازند.
غافل از اینکه اگر خوب و با دقت کافی به این روش نگاه شود، معلوم میشود محقق برای گردآوری اطلاعات به طور پنهان و ناخواسته با روش دروننگری دادههای تحقیق را جمعآوری نموده است؛ زیرا وقتی آزمودنیها میخواهند از ادراکات، احساسات و عواطف خود گزارشی را ارایه دهند و به سؤالهای پرسشگر در مصاحبه پاسخ دهند، یا یکی از گزینههای چندگانه را در یک پرسشنامه علامتگذاری نماید، باید به درون خود رفته و یافتههای درونیاش را با دروننگری و علم حضوری مورد توجه قرار دهد.
ج. روش عقلی صرف: این روش ما را به وجود بعد غیرمادی انسان رهنمون میکند و فقط میتواند اصل وجود بعد مجرد و آن دسته از ویژگیها و خصوصیاتی که دلیل بر غیرمادی بودن آن دارد، آشکار سازد، ولی نمیتواند ویژگیها و خصوصیات مادی و تجربی انسان را که باید به کمک ابزارهای تجربی و محسوس روشن شود، مورد بررسی و شناسایی قرار دهد.
مولی (1970) نیز بر تعدد راههای دستیابی به شناخت را تأکید میکند و «روش علمی» را صرفا یکی از منابع شناخت، نهتنها روش شناخت، برشمردهاند و در کنار آن، از دیگر منابع شناخت نام برده، بلکه آنها را برای شناخت وضعیت موجود و دستیابی به شناخت همهجانبه و جامعالاطرف ضروری و لازم میدانند."