چکیده:
در بررسی تاریخ علوم اسلامی، به موضوعهایی مشترک میان حکمت اسلامی و قرآن برمیخوریم که گاهی سبب برخورد و بحث بسیاری در میان اصحاب عقل، تفسیر و نقل گردیده است. یکی از این مسائل، مسئلة روح و نَفْس است که میان این دو بینش، یعنی تفسیر و حکمت اسلامی مورد بحث و برخورد قرار گرفته است. بر این اساس، دربارة آفرینش و حقیقت نَفْس و روح در میان اندیشمندان مسلمان سه دیدگاه وجود دارد: 1ـ روح مجرّد انسان پیش از بدن او آفریده شده است و برخی روایات با تعیین زمان، تقدّم وجودی روح بر بدن را تأیید میکنند.2ـ روح مجرّد و بدن مادّی همزمان آفریده شدهاند و از لحظهای که جسم انسان استعداد پذیرش روح یافته، خداوند روح مجرّد وی را آفریده، متعلّق به بدنش نموده است.3ـ روح انسان، جسمانیالحدوث و روحانیالبقاء است؛ به این معنی که روح مجرّد آدمی، نه پیش از جسم او آفریده شده است و نه همزمان با آن، بلکه روح در طلیعة پیدایش، یک امر مادّی است که همراه با بدن طبیعی وی پدید آمده است و با تحوّل جوهری تکامل یافته، به مرحلة تجرّد روحانی رسیده است. در این مقاله برآنیم که با تکیه بر معانی نَفْس و روح در قرآن و حکمت اسلامی، به استقبال این بحث و نزاع رفته، به این پرسش پاسخ دهیم که قرآن و حکمت اسلامی دربارة روح و نَفْس چه نظری دارند؟ برای این منظور، نخست به روش مطالعة کتابخانهای به سِیر مفاهیم نَفْس و روح در قرآن و میان فلاسفه میپردازیم و آنگاه بعد از بیان، بررسی و تحلیل دیدگاهها، برخی از آنها را نقد میکنیم.
خلاصه ماشینی:
حقیقت نفس و روح در قرآن و حکمت اسلامی صالح حسن زاده دانشیار دانشگاه علامه طباطبائی، تهران (تاریخ دریافت : ١٣٩٥/٠٦/٢٠؛ تاریخ پذیرش : ١٣٩٥/٠٨/٢٤) چکیده در بررسی تاریخ علوم اسـلامی، بـه موضـوع هـایی مشـترک میـان حکمـت اسـلامی و قـرآن برمیخوریم که گاهی سبب برخورد و بحث بسیاری در میان اصحاب عقل ، تفسیر و نقل گردیده است .
در این مقاله ، سعی بر آن است که معانی نفس و روح در قـرآن و حکمـت اسـلامی و دیدگاه ها در این باب مورد بحث و بررسی و تحلیل قرار گیرد و به این پرسش پاسخ داده شود که قرآن و حکمت اسلامی دربارة روح و نفس چه نظری دارند؟ بـرای ایـن منظـور، نخست به روش مطالعۀ کتابخانه ای به سیر مفـاهیم نفـس و روح در قـرآن و میـان فلاسـفه می پردازیم و آنگاه بعد از بیان ، بررسی و تحلیل دیدگاه ها، برخی از آنها را مورد نقد قرار می دهیم .
پس معلوم شد که نفس ، کمال اول است بـرای جسـم طبیعـی، و آن هـم نـه بـرای هـر جسم طبیعی؛ زیرا که نفس کمال مثل نار و ارض نیسـت ، بلکـه کمـال اسـت بـرای جسـم طبیعی که کمالات ثانیۀ آن به آلات حاصل گردد و احتیاج به ایـن قیـد در تعریـف نفـس برای آن است که باید برای نفس ، نحوی از تجرد و برآمدگی از ماده بوده باشـد، هرچنـد اندک باشـد، و هرچـه فعلـش در مـاده بـه وسـاطت قـوه محتـاج نباشـد، ذات آن بـا مـاده متحدالوجود خواهد بود؛ مانند صور اسطقسیه و جمادیه از قبیل صورت نار، هوا، یـاقوت ، ذهب و امثال آنها.