چکیده:
در ديداري مجدد با جامعه شناسي به منظور مقايسه مباني و دستاوردهاي معرفتي ِ آن با انديشه هاي اجتماعي ، حداقل چهار دسته اختلاف ، قابل شناسايي است . در بررسي اجمالي اين وجوه تفاوت ، بدون هرگونه اِطلاق نگري ِ منجر به حذف برخي از وجوه به نفع وجوه ديگر و يا ناديده گرفتنِ امكان تاثيرگذاري توامان ، چنين به نظر مي رسد كه در اين ميان ، بيشترين و بارزترين سهم به تفاوت هاي «انگاره »اي تعلق دارد. اين مسئله با مروري بر اصلي ترين مفروضات انگاره اي ِجاري در هريك از اين دو سنخِ معرفتي ، بيشتر احراز مي گردد.
اين مطالعه به جز تلاش براي سامان دهي به بحث هاي پراكنده اي كه در تبيين نسبت ميان «انديشه اجتماعي » و «دانش جامعه شناختي » صورت گرفته است ، پرسش ديگري را نيز تعقيب كرده است و آن ، اين كه در دوره اي كه امكان كشف و شناسايي انگاره هاي معرفتي و نمايان سازي وجوه مميزه آن ها ميسر شده است و متفكرينْ در اين باره به نوعي خودآگاهي معرفتي رسيده اند، آيانمي توان با گذر از برخي اسطوره هاي چارچوب ، معرفت علمي ـ عقلاني آينده را خلاقانه وگزينش گرانه تر از پيش رقم زد؟ به نظر مي رسد كه در پيش گرفتننِ اين روند، مستلزمِ وجود نوعي خودباوري است كه در مولِد و خاستگاه جامعه شناسي يعني غرب ، بيش از جاهاي ديگر وجود دارد؛ در عين حال بضاعات و ظرفيت هاي معرفتي مسلمانان براي چنين ابداع و سنتزي ، بيش از آنان است . ما به اين تلقي و ايده به نحوي بسيار موجز و خام ، در نتيجه گيريِ پايانيِ بحث اشاره كرده ايم تا شايد بهانه و مدخلي باشد براي ورود به مطالعات جدي ترِ «فراجامعه شناسي » در آينده .
خلاصه ماشینی:
"این مطالعه به جز تلاش برای سامان دهی به بحث های پراکنده ای که در تبیین نسبت میان «اندیشه اجتماعی » و «دانش جامعه شناختی » صورت گرفته است ، پرسش دیگری را نیز تعقیب کرده است و آن ، این که در دوره ای که امکان کشف و شناسایی انگاره های معرفتی و نمایان سازی وجوه ممیزه آن ها میسر شده است و متفکرین در این باره به نوعی خودآگاهی معرفتی رسیده اند، آیانمی توان با گذر از برخی اسطوره های چارچوب ، معرفت علمی ـ عقلانی آینده را خلاقانه وگزینش گرانه تر از پیش رقم زد؟ به نظر می رسد که در پیش گرفتنن این روند، مستلزم وجود نوعی خودباوری است که در مولد و خاستگاه جامعه شناسی یعنی غرب ، بیش از جاهای دیگر وجود دارد؛ در عین حال بضاعات و ظرفیت های معرفتی مسلمانان برای چنین ابداع و سنتزی ، بیش از آنان است .
در جایی که ریتزر، روند آیندة جامعه شناسی را تحت تأثیر اندیشة پست مدرن ها، پیش بینی ناپذیر ارزیابی می کند (ریتزر 1374:82 )، چرا چنین احتمالی را برای مسیرهای دیگری در جامعه شناسی جدی نگیریم و دست بکار بازنگری و بازسازی آن با استفاده ازتمامی تجربیات و ظرفیت های معرفتی حال و گذشتة بشر نباشیم و در راستای بحث های پیش گفته ، برخی از جداسازی های صوری و تضعیف کنندة معرفت بشری را مورد تجدیدنظر جدی قرار ندهیم ؟ او همچنین از تمای ل جامعه شناسان معاصر به تلفیق رهیافت های درون جامعه شناسی 3 که تا پیش از این ، دیوارهای بلند و غیر قابل عبوری میانشان فرض می شد، سخن گفته است (پیشین : 738 )؛ بنابراین آیا نمی توان با تشکیک در حیطه بندی های معرفتی اسطوره سان ، به احتمال همکاری مؤثر میان جامعه شناسی و اندیشة اجتماعی و بلکه میان یا بهنجار را شاید او ل بار توماس کوهن در بح ث از ساختار انقلاب های علمی « علم متعارف « 1."