چکیده:
فروپاشی حاکمیت کلیسا در مغربزمین، سرآغاز دوره روشنگری و برانگیختگی نظریهپردازان مغربزمین در تأسیس بنایی نو از اندیشههای نظری و عملی با تفکر غالب پوزیتیویستی و نادیدهانگاری آموزههای فرابشری است. در این میان، وقتی یافتههای خودآیین، ناتوان از وضع مبنایی استوار در معنابخشی به جهان و حیات انسانی، باخودبیگانگی انسان را در پردههای لرزان و سست اخلاقی و ازهمپاشیدگی اجتماعی به نمایش گذاشت، فیلسوفان اگزیستانسیالیست بر آن شدند با مبانی خود، مسیر بازگشت به اصالت انسان را میسر کنند. گروهی از آنان مانند نیچه، هایدگر و سارتر، با محوریت انتخاب خودمحور، درباره باخودبیگانگی انسان اندیشیدند، و گروهی دیگر مانند کیرکگور، گابریل مارسل و تیلیش با معیار انتخاب غیرمحور به این مبحث پرداختند. اما در این دو نگرش علاوه بر آنچه از باور ناصحیح اصالت هستی انسان و تهیبودنش از هر گونه چیستی بالذات مشهود است، معضلات معرفتشناختی تفکر این دو طیف از اندیشوران در رصد جایگاه حقیقی انسان، آنان را در تأمین اهداف این مبحث ناکام گذاشته است.
خلاصه ماشینی:
"او منشأ هر گونه ارزش و معنا را خود انسان میداند و با توجه به انکار هر گونه امر مطلق و مابعدالطبیعی، تمام ارزشها را به خود انسان منتهی میکند تا با اراده معطوف به قدرت، ضمن خلق ارزشهای جدید، به اصالت خود دست یابد و از خود ابرانسان بسازد؛ و اگر این فرصت را غنیمت نشمارد و به تبعیت از ارزشهای از پیش تعیینشده مندرج در اخلاق سنتی روی آورد، گرفتار باخودبیگانگی یا بیاصالتی میشود، که نیچه از آن به «اخلاق بردگان» تعبیر کرده، بهشدت آن را نقد میکند: «در این نوع اخلاق، سودمندی، معیار ارزش اخلاقی، برای جماعت ناتوان، ضعیف و بیزور است و بردگان هستند که صفاتی چون همدردی، مهربانی و فروتنی را فضیلت میشمارند» (نیچه، 1387: 211-214).
این تفکر، اما هیچگونه پاسخی به این پرسش نمیدهد که: انسانی که قادر نیست هستی خویش را ضرورت بخشد و جاودانگی آن را تضمین کند و از این حیث به طور ذاتی نیازمند و وابسته به غیر است، چگونه میتواند مبدأ شایستگیها و بایستگیهای راستین خویش شود؟ در اندیشه خودمحور این پرسش بیپاسخ است که: به چه دلیل نمیتوان در وجود انسانها، به مثابه موجوداتی عقلانی، بدون اینکه انتخاب و اراده انسان، لزوما خودقانونگذار و خودارزشگذار باشد، اصالت انسان را حفظ کرد؟ این در حالی است که اگر انسان به حکم عقل، اراده خداوند را در وضع قانون، به دلیل اینکه او واجبالوجودی با علم و قدرت نامتناهی است، لازمالاتباع بداند، بدون تردید این تبعیت مستند به انتخاب و اراده آزاد انسان خواهد بود."