چکیده:
با توجه به جایگاه امنیت در زندگی بشری، نظریههای روابط بینالملل (قدیم، کلاسیک و جدید) همواره درپی تفسیر و تبیین مفهوم امنیت و سازوکارهای دستیابی به آن بوده، در همین راستا نظریههای روابط بینالملل با توجه به مبانی هستیشناسی خاص خویش، رویکردهایی متفاوت نسبتبه مفهوم، ابعاد و ساز و کارهای عملیاتیسازی امنیت در سطح فردی و اجتماعی (ملی و بینالمللی) درپیشگرفتهاند. تفاوت در مبانی هستیشناسی دو رویکرد رئالیسم و لیبرالیسم بهعنوان دو جریان اصلی در روابط بینالملل منجر به رویکرد امنیتی متفاوت این دو جریان شده است؛ اسلام نیز به عنوان یک دین جهان شمول، جهت گیری متفاوت ازاین دو رویکرد امنیتی در پیش گرفته است که نشات گرفته از تفاوت در مبانی هستی شناسی اسلام است. پژوهش حاضر با بررسیای تطبیقی بهدنبال مطالعه تفاوت دیدگاه این سه جریان در مفهومسازی، ابعاد و ساز و کارها و عملیاتیکردن شاخصهای امنیت در نظامهای امنیتی فردی و اجتماعی (داخلی و بینالمللی) است؛ یافتههای این پژوهش بر این مبنا استوارند که دیدگاه بدبینانه رئالیسم نسبتبه انسان و ماهیت نظام بینالملل (جنگمحوربودن) که از مبانی هستیشناسی این نظریه، متأثر است، به اتخاذ نوعی رویکرد امنیتی- تقابلی و تقلیلگرا (تأکید بر بعد نظامی امنیت و سطح تحلیل ملیگرا) انجامیدهاست. دیدگاه خوشبینانه لیبرالیسم نسبتبه انسان و ماهیت نظام بینالملل (صلحمحور) با توجه به مبانی هستیشناسی خود به اتخاذ نوعی رویکرد امنیتی- تعاملگرا، خوشبینانه و تقلیلگرا (تأکید بر بُعد اقتصادی و سطح تحلیل فردگرا) و همچنین، دیدگاه ترکیبی و واقعبینانه اسلام نسبتبه ذات انسان و ماهیت نظام بینالملل با توجه به مبانی هستیشناسی خویش به اتخاذ نوعی رویکرد امنیتی تعاملی- تقابلی واقعبینانه مبتنیبر امنیت فراگیر (تأکید بر لایه های گوناگون امنیت و سطح تحلیل امتگرا) منجرشدهاند
خلاصه ماشینی:
تأکید لیبرال¬ها بر توجه صرف به عقل بشری با توجه به دیدگاه خوش¬بینانه نسبت¬به انسان در ایجاد یک نظام جهانی لیبرال، استوار است؛ نظامی که دستیابی به امنیت را در مسائل اقتصادی، محدودمی¬کند و از ابعاد دیگر امنیت غافل¬می¬ماند؛ درمقابل رویکردهای بالا، اسلام با اتخاذ رویکردی بینابین نسبت¬به ذات بشر و محورقراردادن امت دینی به¬عنوان کنشگر اصلی نظام بین¬الملل رویکرد امنیتی متفاوتی در مفهوم¬سازی، ابعاد و سازوکارهای عملیاتی¬سازی امنیت درپیش-گرفته¬است؛ این پژوهش سعی¬دارد تفاوت¬های رویکردی این سه جریان را با استفاده از تبیین مبانی هستی¬شناسی آنها بررسی¬کند و فرضیه این پژوهش بر این مبنا استوارند که تفاوت در مبانی هستی-شناسی سه رویکرد رئالیسم، لیبرالیسم و اسلام به اتخاذ رویکردهای متفاوت این سه جریان در مفهوم¬سازی، ابعاد و سازوکارهای دستیابی به امنیت منجرشده¬است.
حفظ حاکمیت و استقلال کشور به¬مثابه بالاترین ارزش درنظرگرفته¬می¬شود؛ از منظر رئالیستی، دولت¬ها بازیگران اصلی عرصه روابط بین¬الملل هستند و در رقابت آنها با همدیگر بقای آنها، عالیترین هدف است ( (Gilpin, 1986:234-278; See, Morgenthau, 1993:8-146؛ از این جهت، حاکمیت و استقلال، بالاترین ارزش مورد توجه دولت¬هاست، در نظام بین¬الملل آنارشیک، هیچ قدرت فائقه¬ای وجودندارد که بقای دولت- ملت¬ها را تضمین¬کند و هر کشوری نیز باید تمام تلاش خود را درراستای حفظ حاکمیت و استقلال خود که بقایش با آن تعریف¬می¬شود، به-کارگیرد (قوام، 1379: 56)؛ نتیجه چنین برداشت¬هایی، به¬وجودآمدن بی¬اعتمادی و ترس دائمی میان کشورها و انسان¬هاست که در آن، امنیت در قبال ناامنی دیگران تعریف¬می¬گیرد.