چکیده:
متنبی (٣٠٣-٣٥٤ هـ) به عنوان پرآوازه ترین شاعر عرب که تمام سروده هایش در قالب مدح است ، خود را مردم شناس می داند و در اغلب قصیده ها آنان را سزاوار تحقیر می بیند. و به ندرت از مردم در برابر حکومت دفاع می کند. در این مقاله شفاعت خواهی و میانجی گری وی در مورد معترضان و مخالفان حکومت (کافور و سیف الدوله ) با جانبداری سعدی شاعر مردم گرا، از منتقدان و افراد ناراضی از حاکمان مقایسه می شود. زبان متنّبی در تشویق حاکمان به عطوفت با ادعای عزت الهی برای حاکم و ذلتی زمین گیر برای محکوم است . برخلاف گفتار سعدی که اساس حکومت را مهرورزی و خدمتگزاری به مردم می داند و اعتراض بدون قیام مسلحانه را حق طبیعی آنان .
خلاصه ماشینی:
"سعدی برخورد کریمانهی سلطانی را ذکر می کند که در رهگذر خود در بیابان پیرمردی را می بیند که به او دشنام های رکیک می دهد، سلطان قبل از آن که ناراحت شود، تعجب می کند که علت چیست ؟ وقتی می بیند پای خرش در گل فرو رفته و کار او هیزم کشی است به جای خشم گرفتن و یا عمل کردن به پیشنهاد کسانی که می گفتند: او را بکش ، نه تنها او را می بخشد بلکه به او هدیه نیز می دهد: یکی گفت شاها به تیغش بزن که نگذاشت کس را نه دختر نه زن نگه کرد سلطان عالی محل خودش در بلا دید و خر در وحــل (همان ، ٢٧١) در این حکایت ، درایت حاکم در توجه به علت نارضایتی و عدم توجه به قضاوت های نادرست به خوبی بیان می شود: ببخشود بر حال مسکین مــرد فرو خورد خشم سخن های سرد زرش داد و اسب و قبا پوستین چه نیکو بود مهر در وقت کین (همان ) سعدی از زبان پیرمرد هنگامی که به او گفته می شود: عجیب از مرگ رستی و به پاداش رسیدی ، می گوید: اگر من بنالیدم از درد خویش وی انعام فرمود در خـورد خویش بدی را بدی سهل باشد جزا اگر مردی «أحـس ن الی من أسا» (همان ) متنبی از سرکشی مجرمان و بیچارگی آنان بدون ذکر دلیل بسنده می کند، علت شورش آنان را مطرح نمی کند اما سعدی هرجا که حکایت از اعتراض و یا شعار و دشنام علیه حاکم نقل می کند، علل ناخرسندی را در زبان او ذکر می کند."