چکیده:
در فصل اول این نوشتار، به دو دسته از آیات قرآن پرداخته شده است. در دسته نخست، رأى اکثریت بنا بر مبناى کشف حقیقت، بىاعتبار شمرده شده است; و در دسته دوم، اعتبار رأى اکثریت بنا بر مبناى حق تعیین سرنوشت، به اثبات رسیده است. نویسنده از این دو دسته آیات، نتیجه مىگیرد که قرآن کریم مخالف شدید دو آسیب مهم میان مسلمانان است: نخست، عوامزدگى و دنبالهروى از جوّ غالب در جامعه; و دوم، استبداد، زورگویى و تحمیل اسلام بر مردم. در فصل دوم این نوشتار، سیره پیامبر اکرم)ص( و امامان)ع( درباره رابطه حاکمیت سیاسى و خواست عمومى، بررسى شده است. نویسنده با بررسى سیره هر یک از معصومان)ع(، نتیجه گرفته که آنها تا هنگامى که داراى پشتوانه خواست عمومى و رأى اکثریت نبودند، حکومت بر مردم را نپذیرفتند و اقدامى براى تشکیل حکومت انجام ندادند; و نیز هنگامى که آن را از دست دادند، حکومت را رها نمودند. دو آموزه هجرت و بیعت در سیره معصومان)ع(، دلیلى بر احترام آنها به حق تعیین سرنوشت مردم است.
خلاصه ماشینی:
"وی بدون دلیل در سند روایات فراوان بیعت، تشکیک کرده است و دلالت آنها بر »مشروعیت دادن به رأی مردم« را نمیپذیرد و میپندارد که سخنان معصومان)ع( و بهخصوص امام علی)ع( در دفاع از بیعت، »فقط بیان قواعد عرفی زمانه است که پیشفرض آن، کنار نهادن اساس مشروعیت وصیت پیامبر)ص( بوده است« )همان: 317) روشن است که این صاحبنظران برای بیعت، به دنبال مشروعیت دینی هستند و به آن از دید تبلور حق تعیین سرنوشت مردم نگاه نکردهاند.
پس آن کس که شاهد بیعت بود، حق ندارد راه دیگری برگزیند; و آن کس که در بیعت حاضر نبود، نمیتواند بیعت را رد نماید« )نصر بن مزاحم، 1404ق: 29; ابنقتیبة، 1410ق: 114/1) امام)ع( به کسانی که از سوی معاویه برای او پیام آورده بودند، فرمود: »آنچه در حکم خدا و اسلام بر مسلمانان واجب است، این است که بعد از آنکه پیشوای آنان مرد یا کشته شد، خواه گمراه باشد یا هدایت یافته، مظلوم باشد یا ظالم، ریختن خونش حلال باشد یا حرام، هیچ کاری نکنند و حادثهای پدید نیاورند و دست به هیچ اقدامی نزنند و گام در راهی برندارند و کاری را آغاز نکنند، مگر آنکه برای خود امامی عفیف، دانشمند، باتقوا و آگاه به قضاوت و سنت برگزینند تا امور آنان را بر عهده گیرد..."