چکیده:
موضوع تحقیق حاضر، بررسی دیدگاه فارابی در تاثیر فطرت و جامعه در نیل به فضایل اخلاقی است. چگونگی نیل به فضایل اخلاقی، یکی از مسائل مهم فلسفه اخلاق می باشد. پس از بررسی سخنان فارابی، مشخص شد که فطرت در هر دو کاربردش نزد ایشان ـ یعنی بعد عقلانی و بعد استعداد و توانایی ها ـ در نیل به فضایل اخلاقی، نقش زیربنایی دارد. هر دو بعد فطرت، در هر فرد، حد معینی دارد. از این رو، فیلسوفان و رهبران جامعه باید به طور فطری شایستگی این مقام را داشته باشند؛ ولی فطرت فقط در مدینه فاضله به فعلیت می رسد، و در غیر این صورت، از میان می رود و رذایل اخلاقی جای آن را می گیرد. مدینه فاضله، جامعه ای است که در آن افراد با رهبری انسان افضل یا فاضلی که قدرت تربیت دارد، همکاری می کنند و اگر هرکس به وظیفه خود عمل کند، ملکات فاضله در وجودش شکل می گیرد و به کمال اخلاقی خود می رسد.
In what follows، the author has examined Alfarabius' views on the roles of innate nature and society in acquiring ethical values. How to acquire ethical values is one of the important issues of the philosophy of ethics. Studying Alfarabius words shows that human innate nature in its two applications -those of intellect and capacity- plays a fundamental role in acquiring ethical values. There is a limit for an individual's innate nature in its two applications. Accordingly، the philosophers and social leaders must be naturally qualified for their positions. However، the ethical innate nature can only be actualized in a utopia; or else those values would disappear living the room for the vices. Utopia is a state whose members of society cooperate with the leadership of their good or best one who is able to train others. Did every member of that society do his duties، good characteristics would develop in his soul and would reach his moral perfection.
خلاصه ماشینی:
"بر این اساس، فـارابی گـاهی فطـرت را در یـک بعـد از نفـس انسانی به کار میبرد که به کمال گرایش دارد و گاهی در یکی از استعدادهای طبیعـی بـدنی کـه برای کار خاصی آمادگی دارد؛ ولی نکته مهم اینکه فطرت در هر دو جهـت آن یعنـی گـرایش بـه فضیلت و تعالی و استعداد برای انجام کـار در افـراد گونـاگون متفـاوت اسـت و از نظـر فـارابی، انسانها از جهت انسانیت و از جهت توانایی برای انجام کار، درجات تشکیکی دارند.
روشن است که ابعاد بدنی وجود انسان ـ مخصوصـا تا زمانی که هنوز به تجرد نرسیده است ـ در وجود انسان مؤثر میباشد؛ زیـرا ابعـاد بـدنی انسـان ماده برای حقیقت وجود انسان است و این مواد به گونه ای در افعال و حتـی نفـس ناطقـه انسـانی مؤثر است (همو، ١٩٨٦، ص٩٨ـ٩٩)؛ بنابراین فارابی در کاربرد فطرت، به افلاطون نزدیـک شـده است و نفس انسان را دارای سه جهت عقلانی و اراده به سوی خیر و ابعاد بدنی میدانـد کـه بـه استعداد و تواناییهای او مربوط میشود.
از این رو، مدینه فاضله ، رتبه بندی طبیعی دارد که بر اساس ملکات فطری، بعضـی رئـیس و بعضـی مرئوساند (فارابی، ١٩٩٥، ص١١٥)؛ بنابراین برای نیل به سعادت، انجام اعمال خاص لازم است ؛ ولی بدون استعداد انجام کاری، شخص نمیتواند آن کار را انجام دهد.
ایـن تشـبیه ، حکایت از این امر دارد که فارابی تربیـت را امـری اجتمـاعی مـیدانـد کـه درون جامعـه محقـق میشود؛ زیرا اجزای عالم و اجزای بدن فقـط در کنـار یکـدیگر مـیتواننـد حالـت کمـال خـود را داشته باشند؛ بنابراین جامعه در کمال و انحطاط انسان، نقش محوری دارد؛ پـس فـارابی راه نیـل به فضایل اخلاقی را مدینه فاضله میداند."