چکیده:
علوم انسانی و اجتماعی در عصر حاضر در معرض بحرانهای بنیادینی قرار گرفتهاند، میل رسیدن به روش و نظریه واحد در علوم انسانی و اجتماعی فروکش کرده و رویکردهای پساساختارگرا برای یافتن و بهره جستن از روشهای جدید تحقیق غلبه یافته است. این رویکرد جدید با پیشنهاد روششناسیهای متعدد و متنوع، نوعی آشفتگی روششناختی را به همراه آورده و با طرح ایده مواجهه با موضوع شناخت از طریق سنتهای فرهنگی و زبانی، باب هر گونه رویارویی مستقیم با جهان را بسته و تمام دانش انسان را گرانبار از نظریه و ارزش معرفی کرده است. در این مقاله پس از شرح مختصر رویکرد ساختارگرایی، انتقادهای وارد بر آن بیان شده است. همچنین ضمن تشریح رویکرد پساساختارگرایی و بیان وجوه شباهت و تفاوت آن با اختارگرایی، جایگاه روش در این رویکرد مورد بحث و بررسی قرار گرفته است.
خلاصه ماشینی:
"۱. در حالی که در دیدگاه ساختگرایان ، (۱) جوامع ، سیسـتم هـای درهـم تنیـده ای هستند که ساختارهای اجتماعی بسیار متنوعی را در دل خود جا داده انـد؛ (۲) بسـیاری از خصیصه های مهم جوامع را می توان معلول اجزاء خـاص ایـن سـاختار دانسـت ؛ (۳) قدرت علی ساختارهای اجتماعی در مکانیسم های علی ای نهفته است کـه افعـال افـراد، واسطه بروز آن ها است ؛ (۴) ساختار، خصیصه ای از سیستم اجتماعی است که در طـول مدتی طولانی پایدار می ماند؛ (۵) خواص ساختار، استقلال بسیار زیادی از افـرادی دارد که در آن ساختار واجد سمتی هسـتند؛ (۶) سـاختار بـر آزادی افـراد درون آن ، قیـودی می نهد؛ (۷) ساختارهای اجتماعی نظاماتی هستند بادوام و سـامان بخـش کـه بـا تعیـین فراخناها و تنگناها، هـدایت گـر و محدودکننـده یـا الهـام بخـش رفتـار آدمیـان انـد؛ (۸) ساختارها، با فراهم آوردن جوی از منع ١ و ترغیب ،٢ بر فاعلان درون سیستم اعمـال اثـر می کنند، فاعلان هم رفتار خود را با آنها هماهنگ می کنند و از این رفتارهای هماهنـگ ، پیامدهای اجتماعی ویژه ای ظاهر می شود؛ (۹) صرفا از رهگذر به دست آوردن «دسـتور زبان » زیرین پدیده های اجتماعی که همان نظم زیرین پدیده ها هستند، می توان پدیده هـا را تحلیل ، تعلیل و تبیین کرد (بـه بیـان دیگـر، کشـف نظمـی نهـانی در جنگـل آشـفته ادراکـات تجربـی ، هـدف تبیـین اسـت )، همچـون سـاختمان نحـوی زبـان کـه قابـل «رمزگشایی » است ، جامعه هم ساختاری نهانی دارد کـه واجـد نظمـی انتزاعـی و قابـل رمزگشایی است (لیتل ، ص ۱۶۶ـ۱۷۵)؛ (۱۰) زبان (و بنابراین ، اندیشه ) بازنمایی شـفاف واقعیت عینی نیست ؛ سرشت جهان نیست که مفاهیم ما را دربارة جهان تعیین مـی کنـد، بلکه برعکس مفاهیم ماست که سرشـت جهـان را تعیـین مـی کننـد، پساسـاختارگرایی ، دیدگاه سـنتی سـاختارهای بسـته و مرکزگـرا را زیـر سـؤال مـی بـرد (لاکـلاو، ۱۹۹۳)."