چکیده:
شاهنامة فردوسی برجسته ترین متن اسطوره ای ایران است که از قرن هـای آغـازین سـرایش آن مورد توجه محافل هنری مختلف بوده است . ایمان به جایگاه و نقش زبان در تثبیت فرهنـگ و غنای زبان فردوسی ، آن را از دیگر متن های مشابه ممتاز می کند. این نوشتار می کوشد چگونگی تاثیر روایت استعاری شاهنامه را بر جهان شاهنامه نگاری بررسـی کنـد و بـرای ایـن منظـور از نظریة ادبی پل ریکور بهره می گیرد. بنا بر این نظریه ؛ متن استعاری ، منش چنـدمعنایی دارد کـه موجب تاویل توسط خواننده می گردد. برای نشان دادن اهمیت روایت اسـتعاری و چنـدمعنایی فردوسی ، رویداد «گذر سیاوش از آتش » انتخاب شده که در طول تاریخ نگارگری ایران بسـیار مورد توجه هنرمندان در سبک های گوناگون بوده است . درابتدا، بنیان نظریـة ادبـی بیـان شـده ، سپس متن شاهنامه و کنش داستانی «گذر سیاوش از آتش » بررسی می شود. آن گاه در ادامـه ، بـا انتخاب چندین نگاره از مکاتب هنری مختلف به تطبیق این نگاره ها با مـتن اصـلی پرداختـه و اهمیت تاویل نگارگر به عنوان خواننده نشان داده می شود. روش تحقیق به کارگرفتـه شـده در مقالة پیش رو؛ تطبیقی ـ تحلیلی و شیوة گردآوری اطلاعات آن نیز کتابخانه ای بوده است . با توجه به بررسی انجام شده می توان گفت ، تفاوت قابل تامل نگاره های بازمانده از داستان گذر سیاوش از آتش ، بحث تاویل مخاطـب را مـی گشـاید کـه آن نیـز، حاصـل رویکـرد اسـتعاری فردوسی به داستان های کهـن و اسـطوره ای ایـران اسـت . از ایـن رو، نگـارگران شـاهنامه ، کـه مخاطبان شعر او هستند، به صورت مستقل تاویل های گوناگونی از شعر وی داشته و هـر کـدام نگاره ای متفاوت از دیگری نقش کرده است .
خلاصه ماشینی:
"ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 muthos 2 Wood محاکات دو؛ همان پیکربندی است ، پی رنگ سازی در این مرحله رخ می دهد و کنش و تجربه های انسانی را که از آن به پیشاپیکربندی یاد کردیم به متن ادبی بـدل مـی کنـد.
ایـن متـون کـه در خـاطرة ایرانیـان از خدای نامه ها تا شاهنامه های کهن تری چون دقیقی و منصوری وجود داشته ، فاقـد عمـق روایی مناسب بوده و هنر داستان پردازی و نوع روایت فردوسی است که شخصـیت هـا، رویدادها و روابط انسانی را در قالب روابط علت و معلولی و گستره ای عظیم از نمادها و استعاره ها به متنی منسجم بدل می کند.
روایـت فردوسی از اسطوره های کهن ایرانی به نحوی آمیخته با استعاره اسـت کـه سـبب شـده ساختار منحصر به فرد شاهنامه امکان این را داشته باشد تا آن گـاه کـه مفهـوم از ادراک بی واسطه قطع شده است و متن در طول زمان جاری اسـت ، مسـتقل و متکـی بـه ذات عمـل کنـد.
اینجاست که نگارگر از طریق روایت استعاری فردوسی و تعبیر ادبـی او از اسطوره های ایرانی با تجربه های انسانی ، رویـدادها و مفـاهیم انسـانی بـه جامانـده از پیشینیان هم ذات پنداری می کند، یکی می شود و جهانی خلق می کنـد کـه در ادامـة ایـن روند فرهنگی قرار می گیرد."