چکیده:
تاریخ ادب عرفانی عصر صفوی در کنار شاعران بلند آوازه و مشهور خود نشان از بی نام و نشانها نیزدارد که می توان از آن میان به سالک قزوینی اشاره نمود. اشعار وی علاوه بر اشتمال موضوعات گوناگون ، مشحون از مضامین عرفانی است اما پنهان بودن چهرة هنری او در عصر مذکور، او را در حاشیه نگه داشته است . هدف از مقالة حاضر آن است که نشان دهد غزلیات سالک قزوینی از حیث توجه به مضامین عرفانی در خور تامل می باشد و نگاه او به مضامینی چون : هفت وادی ، وحدت وجود، کشف و شهود، تجلی و جذبه ، ملامت گری و مجاهده ، صرفا جنبة لغوی و استعمال کورکورانه و تقلیدی آنها نیست ، بلکه از اعتقاد او به این مولفه ها خبر می دهد و همین دلیل ، جایگاه شاعر را در عصر خویش با در نظر گرفتن شرایط نابسامان عرفان و تصوف برجسته می سازد.
خلاصه ماشینی:
"باری این تحقیق هر چند نمی تواند فراخنای ساحتی بدین وسعت را در راه شناخت و برشمردن مضامین عرفانی غزلیات شاعر مزبور در برگیرد؛ چنان که در آغاز کار بیان کردیم مدخلی بوده است برای شناخت شاعری خامل الذکر که امید است با این مقدمه عرفان پژوهان و محققان به سراغ حاشیه نشین ها و نمونه هایی از این دست در تاریخ ادبیات و ادب عرفانی رفته و شناساندن حلقة بی خبران را وجهة همت خود قرار دهند و به ندای سالک قزوینی در این باب گوش فرا دهند که خوش سروده : چاک جگر لاله و گل بی سببی نیست در حلقة این بی خبران هم خبری هست پی نوشت : ١-توفیق به حشر برده ام من خود را به علی سپرده ام من در دوستـی عـلی تمـامـم مــداح دوازده امــامـم (سالک قزوین ،١٣٧٢: ٦٤٥) ٢-گفت مارا هفت وادی در ره است چون گذشتی هفت وادی ،درگه است هست وادی طــلـب آغــاز کـار وادی عشق است از آن پس ، بی کنار پس سیـم وادیست آن مـعرفت پـس چهـارم وادی استغـنی صفـت هست پـنجم وادی تـوحید پـاک پس ششم وادی حیرت صعب ناک هفتمـین وادی فقــرست و فـنا بعـد ازیـن روی روش نبـود تـو را (عطارنیشابوری ،١٣٨٥: ١٨٠) ٣- صوفی در شناخت خدا نیز در ورای توحید ایمانی و توحید علمی که اختصاص به اهل شریعت و اهل علم دارد توحید حالی را می جوید که خاص اهل حال است و از آنجا به آنچه نزد وی توحید الهی خوانده می شود و اسقاط همة اضافات و نفی صفات و محدثات است می رسد و آنگاه است که جاروب «لا» را بر می دارد و تمام مظاهر وجود و تمام اجرام فلکی را مثل کهنه غباری از سقف گنبد دوار آسمان فرو می روبد و تمام عوامل هستی را در جنب وجود واحدی که حق همانست –و به اصطلاح وجود یکتایی است که ربوبیت او ثابت و وجود او منشا تحقق همة موجودات دیگر است و یگانه امر ثابت و دایم و باقی واقعی است – نفی و طرد میکند."