چکیده:
گرچه بیشتر منتقدان استراتژی منطقهای باراک اوباما معتقدند که اوباما فاقد یک دید استراتژیک است، اما این استدلال، نادرست به نظر میرسد. اوباما زمانی به مسند ریاست جمهوری نشست که ایمان داشت کاهش حجم عظیم تعهدات نظامی و سرمایهگذاری سیاسی در غرب آسیا جزو منافع حیاتی امنیت ملی آمریکاست. اشغال عراق و جنگ گسترده با تروریسم، ایالات متحده را بهخصوص در زمان بحران اقتصادی دچار مشکل کرد. متعادلسازی حضور آمریکا در منطقه، تنها به معنای کاهش حضور مادی نبود، بلکه همانطور که سوریه، لیبی و یمن نشان دادند، شامل اعمال سیاست خوددارانه نیز میباشد؛ به این معنی که در منازعات، آمریکا عقب بنشیند و از متحدان خود بخواهد که در قبال امنیت خودشان مسئولیت بیشتری را متقبل شوند. این پژوهش نشان میدهد که اوباما به طور پیوسته از این سیاست پیروی کرده و کاملا در مقابل تلاشهایی که در جهت مخالف این ایده هستند، مقاومت میکند. هرچند این برنامهای نیست که در واشنگتن مورد علاقه همگان باشد، اما نوعی استراتژی روشن و جامع است که باعث شد اوباما، در قبال مسائلی که فکر میکرد در حد منافع امنیت ملی مهم هستند، اقدامات لازم را اتخاذ کند: مسائلی نظیر برنامه هستهای ایران، تروریسم، منازعه فلسطینی-اسرائیلی، جنگ عراق و بهویژه تحولات اخیر در منطقه.
Although Most of Critics of Barack Obama‘s Regional strategy believe that Obama lacking a strategy point of view. This reasoning looks completely wrong. When Obama sat on presidential seat he believed that high volume reduction of military commitments and political investment in Middle East is one of the vital and important profits of United States. Engrossing of Iraq and also widespread war against terrorism has faced United States lots of problems, particularly in time of recession. Adjusting presence of United States in this region was not only limited to reduction of its physical appearance in Middle East, but also it includes restraint policy, as Syria, Libya and Yemen has proved that. It means United States take steps back in conflicts of region and give more safety to its allies for more responsibility they take.
This study show that Obamas has followed this policy, continuously and he resists strongly against efforts is made to stop this policy. Although it is not in favour of everyone in Washington, but it is a clear and comprehensive strategy which has made Obama to take serious proceedings for issues he thought they are important just as national security; the issues such as Iran nuclear program, Palestine-Israel conflicts, Iraq war and specially recent changes in Region.
خلاصه ماشینی:
"٢. دکترین بوش در ژانویه سال ٢٠١٥ سند استراتژی امنیت ملی دولت اوباما منتشر شد، اندیشمندان و متفکران زیادی به تحلیل و بررسی این سند پرداخته اند، هرچند عده ای از اندیشمندان اصولا باراک اوباما را فاقد برنامه استراتژیک میدانند و صرفا او را ادامه دهنده دکترین امنیت ملی دوره ی دوم بوش میدانند (١ :٢٠١١ ,Washington post) و عده ای دیگر نیز بر این باورند که اوباما دکترین مشخصی را در قبال منطقه غرب آسیا و شمال آفریقا دنبال میکند؛ اما همه صاحب نظران موافقند که سیاست های بوش تأثیر به سزایی بر رفتار دولت اوباما داشته است ؛ برای مثال «از اولویت های مهم دولت اول اوباما خارج کردن سربازان آمریکایی از افغانستان و عراق بود که طی چهار سال ، تعداد آنها را از ١٨٠ هزار به ١٥ هزار رساند» )٧ :٢٠١٥ ,NSS( «که البته مورد انتقاد برخی از کارشناسان - از جهت اینکه صرفا واکنشی به سیاست بوش بوده و عواقب خروج از عراق بررسی نشده است - قرار گرفت » (١ :٢٠١٥ ,Cordesman).
«هرچند به نظر میرسد نهایتا آمریکا قادر است تهدید گروه داعش را با اقتدار نظامی از بین ببرد، اما تحقق این مسأله به استراتژی آمریکا برای حل معضلات منطقه بستگی دارد» (١ :٢٠١٥ ,Brookings)؛ یعنی تا زمانی که کنار رفتن اسد از قدرت جزو منافع ملی آمریکا تعریف شود و بازیگر سومی که منافع آمریکا را در سوریه تأمین کند وجود نداشته باشد، آمریکا مجبور است تروریست های تکفیری را حفظ کند؛ از طرف دیگر، مشکل آمریکا در جنگ با تروریست ها، فراتر از این گروه ها بوده و تا زمانی که جنگ های داخلی منطقه به خصوص جنگ داخلی سوریه پایان نگیرد، خطر سرازیری جنگ به عراق وجود دارد و تروریست های تکفیری محل امنی برای سازماندهی، آموزش و اجرای عملیات های خود خواهند داشت ."