چکیده:
عشق و آموختن اسمای الهی دو موهبت بزرگ خداوند هستند که به آدم و ذریه او ارزانی شد. تاثیرگذاری و تاثیرپذیری این سه شاعر عارف مسلک در پرداختن به «عشق» آن هم در زمانهای متفاوت، با نظریه «بینامتنیت» ژولیا کریستوا همخوانی دارد. آنچه این شاعران راجع به عشق سروده اند، حاصل اندیشه ها، گفته ها و نوشته های پیشینیان است که در یک سیر تاریخی دگردیسی یافته و با بیانی دیگر به گوش مخاطبان عصر حاضر رسیده است. در متون عرفانی عمدتا عشق به باده، می و شراب تشبیه شده که زمینه برداشتها و تاویلهای متفاوت را برای خوانندگان فراهم کرده است. از آنجا که محور اصلی اندیشه و سروده های سه شاعر برگزیده این جستار، عشق است؛ برآن شدیم به تجزیه و تحلیل موضوع عشق مبادرت ورزیم که صورت متعالی آن وجه تمایز انسان از ملائکه است. تاثیر پذیری و تاثیرگذاری این سه شاعر در پرداختن به عشق با نگرشی تطبیقی، چندان بی ارتباط با رکن اول نظریه بینامتنیت ژولیا کریستوا نیست. همچنین ویژگی مستی بخشی عشق، سبب شده تا در متون عرفانی عمدتا عشق به شراب تشبیه گردد. از این رو، این مقاله به بررسی معنای عشق در اندیشه این سه شاعر و بیان ویژگیهای مشترک شراب و عشق بر اساس رکن دوم بینامتنیت پرداخته است.
خلاصه ماشینی:
(رک: همان،88) با توجه به اهمیت عشق در میان صوفیه و شاعران صوفی مسلک، در این جستار کوشش میشود تأثیر و تأثر سه شاعر بزرگ فارسی و عربی؛ یعنی مولانا محمد بلخی، مولوی کرد و ابن فارض در پرداختن به موضوع عشق به شیوة تطبیقی، به کمک نظریۀ بینامتنیت ژولیا کریستوا بررسی و تحلیل شود.
ویژگیهای عشق از دیدگاه ابن فارض، مولانا و مولوی کرد مطابق نظریة بینامتنیت میتوان گفت که سرودههای این سه شاعر راجع به عشق، حاصل اندیشهها، گفتهها و نوشتههای پیشینیان است که در یک سیر تاریخی دگردیسی یافته و با زبانی دیگر به گوش مخاطبان عصر حاضر رسیده است.
ابن فارض در این باره میگوید: و قامت بها الاشیاء، ثم لحکمه بها احتجبت عن کل من لا له فهم (دیوان، 142) همۀ اشیا از معقولات و محسوسات و موهومات، به سبب آن شراب محبت ذاتیه بود که متعین شدند و این در حضرت قیومی برای حکمتی بود که شراب محبت از دیدۀ محجوبانی که به مذمت لایفقهون مخصوصاند، مستور و پوشیده ماند؛ چنانکه مولانا میگوید: گنج مخفی بد ز پری جوش کرد خاک را سلطان اطلس پوش کرد (مثنوی، 1/236) فلسفة آفرینش و دلیل وجودی تمام هستی عشق است: گر نبودی بهر عشق پاک را کی وجودی دادمی افلاک را (مثنوی، 5/ /53) دور گردون را ز موج عشق دان گر نبودی عشق بفسردی جهان (همان، 26) محمد تقی جعفری در این باره می نویسد: «بنابراین، در جهان هستی عشق مثلثی وجود دارد: ضلع نخست، عشق اجزای هستی به یکدیگر به جهت اشتراک در ثمر رسانیدن شخصیت انسانی که خود توانایی عشق ورزیدن به خدا را دارا می باشد.
در مطالعۀ تطبیقی بین این سه شاعر، به نظر میرسد که ابن فارض، و مولوی کرد عشق مجازی را به عنوان پلی برای رسیدن به عشق حقیقی تجربه کرده اند؛ ولی مولانا چندان در بند عشق مجازی نبوده است.