چکیده:
نظریه آنارشیسم با تشویق کنشهای مستقیم و غیرحکومتی میکوشد به مردم آزاد کمک کند تا از سلطه سیاسی و استثمار اقتصادی رهایی یابند. طرفداران این نظریه، خواهان شکلگیری داوطلبانه روابط انسانیاند که از نیازهای مردم نشات گرفته باشد. اینان به نهاد دولت و قدرت دولتی بدبیناند و هر گونه موسسة مبتنی بر زور و اجبار را عامل تباهی زندگی اخلاقی و اجتماعی انسان قلمداد میکنند. با این حال، بهنظر میرسد این بدبینی با توجه به تحول جایگاه دولت در عصر جهانی شدن، شکل تازهای به خود گرفته است. سوال اصلی مقاله حاضر این است که نظریه آنارشیسم با توجه به مقتضیات عصر جهانی شدن چه تحولی را پشت سر گذاشته و این تحول چه تاثیری بر نظریه سیاسی نهاده است؟ فرضیه ما این است که در پرتو پدیده جهانی شدن که مصادف با گذار جهان بهسمت یک سیستم پسامدرن است، آنارشیسم در بنیادهای معرفتشناختی مدرنیستی خود تجدیدنظر کرده و در شکل جدید پساآنارشیسم با رد تقلیلگرایی و ذاتگرایی و بازتعریف قدرت، مخالفت خود را به اشکال جدید سلطه و اقتدار تعمیم داده است.
Anarchism is a doctrine that aims at the liberation of peoples from political domination and economic exploitation by the encouragement of direct or non-governmental action. Followers of this theory are willing voluntary formation of human relations which are derived from the needs of people. They are pessimistic about the power of state and conceive Any institution that is based on coercion, as Degeneration propellant of social and moral life. This paper attempts to answer this question that, according to the requirements of globalization, what has changed in theory of anarchism? Our hypothesis is that in light of the phenomenon of globalization, anarchism reconsidered its modern Epistemological foundations and in new form of post-anarchism, with rejecting the reductionism, essentialism and redefining power, generalized its opposition to new forms of authority
خلاصه ماشینی:
در نظر اینان ، اگر ترتیبات فضای جدید را به عنوان چارچوب سلطۀ علاقه های سیاسی و اقتصادی درک کنیم ، آنارشیسم در پی یافتن راه هایی است که توسط آن ، این هژمونی مورد اعتراض قرار میگیرد و به چالش کشیده می شود (٣٥٥ :٢٠١١ ,Newman).
با این حال ، تعقیب اهدافی مانند آزادی و برابری تنها دلیلی است که آنارشیست های معاصر به واسطۀ آنها از وجود دولت دفاع می کنند تا در عصر جهانی شدن در مقابل شرکت های چندملیتی که درصدد نابودی نهادهای دموکراتیک و نهادهای اجتماعی جامعه اند، دفاع کنند.
با این حال ، در نظر اینان برابری حقوق که از طریق این نظام دموکراسی ارائه می شود، با وجود هر گونه سلطه ای ناسازگار است ، زیرا دموکراسی به منزلۀ فعالیتی آزاد و خلاقانه در تمام لحظه های زندگی یک فرد ترجمه می شود، نه به مثابۀ یک نهاد پیش ساخته یا منظومۀ خاصی از مراکز قدرت در درون یک جامعه طراحی شده باشد (٦٨ :٢٠٠٥ ,West).
با وجود تأکید آنارشیسم جدید بر آزادی ، این اندیشه با ایدئولوژی نئولیبرالیسم مخالف است ، به گونه ای که گروهی اعتقاد دارند در جریان مخالفت با جهانی شدن ، آنچه جنبش های مختلف را با هم متحد ساخت ، جنبۀ ضدیت با نئولیبرال سازی جهان در تفکر آنارشیستی این جنبش هاست (٤٤ :٢٠٠٤ ,Kingsnorth).