چکیده:
مطالعه برخی شواهد و قرائن نشان می دهد حرفه پزشکی در فرهنگ و تمدن یونان باستان با نوعی حیثیت اخلاقی عجین بوده است. گویی از منظر آنان وظیفه حرفه ای پزشک امری جدا از وظیفه اخلاقی او نبود. حتی اگر نتوان این ادعا را از نظر تاریخی توجیه کرد و شواهدی علیه آن وجود داشته باشد، نمی توان تمنای نیل به چنین آرمانی را در روزگار حاضر از دل دور کرد؛ روزگاری که این حرفه برای ما شانی اخلاقی ندارد و ما ناگزیریم برای نشان دادن ضرورت پرداختن به اخلاق در این حرفه به گونه های مختلف استدلال کنیم. دست یابی به این آرمان زمانی محقق می شود که بتوانیم نوعی حیثیت اخلاقی در محدوده ذات حرفه پزشکی شناسایی کنیم. اگر بتوانیم با کندوکاو فلسفی نوعی ارتباط ناگسستنی میان وظیفه حرفه ای پزشک با
وظیفه اخلاقی او کشف کنیم خواهیم توانست به نتیجه مطلوب دست بیابیم. از آنجایی که حرفه پزشکی و مسئله اخلاق در این حرفه تنها در بستر ارتباطات اجتماعی معنا دارد، باید برای پرداختن بدان موضوع ابتدا مسئله مطالبه اخلاق در مناسبات اجتماعی را واکاویم و در گام بعد حاصل این تلاش را در خصوص ارتباطات در حرفه پزشکی به کار بندیم. با کمک دو نظریه مهم در فلسفه اخلاق می توان حدود و ثغور مطالبه اخلاقی را در مناسبات اجتماعی و در نتیجه مناسبات حرفه پزشکی ترسیم کرد. نظریه ای که ریشه در تلقی افلاطونی و ارسطویی از اخلاق دارد ناظر به مسئله حق و عدالت است و در آن نیل به این آرمان غایت فضایل اخلاقی به شمار می رود. این نظریه می تواند برای ترسیم حداقل مطالبه اخلاقی در حرفه پزشکی به کار آید. اما مطالبه حداکثری اخلاق در این خصوص را باید در نظریه معطوف به غم خواری جست و جو کرد. با تاکید بر نظریه غم خواری می توان میان وظیفه حرفه ای پزشک (کاستن از درد دیگران) و وظیفه اخلاقی او (همدردی با دیگران) ارتباطی ناگسستنی کشف کرد.
خلاصه ماشینی:
"شـاید نتـوان تنهـا بـا تکیـه بـر این اشاره ها ادعا کرد کـه او بـرای پزشـکی شـأنی والاتـر از سـایر حرفـه ها قائـل بـوده اسـت ؛ اما دست کم می تـوان ایـن نکتـه را دریافـت کـه از نظـر افلاطـون آن بعـد خـلاف اخـلاق کـه در سرشــت ســخنوری می تــوان ملاحظــه کــرد، در سرشــت پزشــکی وجــود نــدارد، بلکــه ٣ برخلاف سخنوری ، سرشت پزشکی با نوعی فضیلت درآمیخته است .
حتـی اگـر ایـن احتمـال پذیرفتـه شود، درک این نکته که یونانیـان بـه چـه ترتیـب توانسـته بودنـد چنـین ارتبـاطی میـان حرفـۀ پزشکی و اخلاق ایجاد کنند، پرسش دیگـری اسـت کـه بـه نظـر می رسـد یـافتن پاسـخ دقیـق آن تا حدودی دور از دسـترس باشـد.
(a٩١٣ :Plato) ایـن عبـارت افلاطون معنای کلـی قاعـدٔە زریـن را دربـردارد، امـا هـم بـا دقـت در عبـارت پردازی او و هـم با توجه به سیاق این بیـان (در ذیـل قـوانین ) می تـوان دریافـت کـه او در ایـن عبـارت ، روایتـی از قاعدٔە زرین را مد نظر قرار داده اسـت کـه بـه سـاحت حـق مربـوط می شـود و بـه کـار علـم حقوق می آید.
آنچه در این میان باید مورد توجـه قـرار گیـرد ایـن اسـت کـه آیـا نـزد افلاطـون مطالبۀ اخلاقی نیز در همین مرتبه قرار دارد یا باید آن را به نحو دیگری بررسی کرد؟ بـا توجـه بـه قـرائن بـه نظـر می رسـد توجـه بـه مسـئلۀ حـق و عـدالت ، سرشـت اخـلاق یونـانی را دسـت کم در سـاحت اجتمـاعی تشـکیل می دهـد."