چکیده:
اندیشه نوآورانه یی که تلاش میشود در نوشتار حاضر بر آن تاکید گردد این است که برخلاف تصور رایج درباره کودکی، کودک، بزرگسال کوچک نما نیست. به سخن دیگر، جهانی که کودک در آن بسر میبرد با جهان بزرگسالان تفاوت دارد. وانگهی «فلسفه و کودک» از منظر روانشناسی تحولی، بمعنای «فلسفه ورزی» و «اندیشه ورزی» است؛ نه یاددادن مفاهیم انتزاعی و صوری. از اینرو، فلسفه برای کودک بمعنی روش و سازوکاری است که کودک را کاوشگر، شگفت زده و پرسشگر بار می آورد و در اینجا ما از آن با عنوان «تعادل جویی» یاد میکنیم که پایه اصلی تحول روانی کودک است . مدعای نوشتار حاضر این است که آموزش روند اندیشه یا اندیشه ورزی امکانپذیر است ولی اگر کسی روند و سازوکار آن را بیاموزد، بسادگی درونمایه اندیشه را نیز می آموزد و اگر فکر او پرورش یابد، اندیشه نیز می آفریند .با اینهمه، هرچند آموزش اندیشه ممکن است، ولی باید متناسب با «سن تحولی» کودک باشد. کودک باید به درجه یی از «صلاحیت زیستی» برسد که بتوان مفاهیم محتوایی را به وی یاد داد؛ وگرنه یادگیری کودک «طوطی وار و شکننده» خواهد بود. بنابرین، «صلاحیت زیستی» شرط لازم برای آموزش مفاهیم و توانمندیهای فکری به کودک است .
خلاصه ماشینی:
"اما نگاه فطرینگر که مبتنی بر انسانشناسی الهی است، معتقد است که کودک وقتی بدنیا میآید، واجد همة تجهیزات کمال است؛ به این معنا که کودک، بالقوه دارای کمال است و میتواند به کمال برسد.
مسئله را با یک مثال اجتماعی روشنتر میسازیم؛ به این سؤال که چرا در بعضی از کشورها رشوه کم است، میتوان دو گونه پاسخ داد: گاهی کم شدن رشوه بدلیل کار فرهنگی و دینی بر روی جامعه است (نگاه محتوایی) و گاهی بدلیل تغییرات روشی و مکانیزمی اتفاق میافتد؛ بعنوان مثال، تجربه شده که هرگاه واسطههای انسانی از مسیر مناسبات اداری و مالی برداشته شوند، رشوه کاهش پیدا میکند و حتی از بین میرود.
مناسک دینی مانند ظاهرسازی، محتواساز است و باطن انسان را تحتتأثیر قرار میدهد؛ بعنوان مثال، اگر میخواهید احساس تواضع کنید، یکی از راهها، استفاده از رویکرد محتوایی است؛ یعنی با یاددادن و آموزش محتوا میتوان درون فرد را تحتتأثیر قرار داد.
اگر شما یک مسئله ریاضی محض را حل کردید، فکر نکنید که صرفا یک کار شناختی انجام دادهاید، بلکه یک لذت هیجانی هم در درون خود احساس میکنید که این لذت موجب میشود مسئله دوم را نیز حل کنید؛ این در واقع انگیزش شناختی است.
وقتی شما کاری میکنید که اطلاعات بیرونی به درون سازمان روانی کودک وارد میشود، در واقع زمینه درونسازی را فراهم نمودهاید اما اگر کاری کنید که کودک در این درونسازی فعال باشد؛ یعنی تحتتأثیر محرکهای زیادی قرار بگیرد ـ محرکهایی را درون خود وارد میکند که وی را تحریک نمایدـ محرکها با توجه به نیازهای کودک به وی چشمک میزنند!"