چکیده:
آغاز برنامهریزی استراتژیک را، با فرض بنیادیاش مبنی بر اینکه «استراتژی میبایست الزاما از طریق یک فرآیند منطقیِ ساختاریافته و گامبهگام بدست آید»، باید به دهۀ 60 میلادی در ایالات متحده نسبت داد. در این مقاله برآنیم تا بر اساس کتاب بسیار پرارجاع «ظهور و سقوط برنامهریزی استراتژیک» نوشتۀ هنری مینتزبرگ، مهمترین منتقد برنامهریزی استراتژیک، ابتدا به مروری بر تاریخچۀ شکلگیری این نهلۀ فکری پرداخته، سپس فرضیات بنیادین آن را مورد بررسی قرار دهیم. سپس در ادامه، بر اساس جستجویمان در مطالعاتی که به بررسی میزان تأثیر برنامهریزی استراتژیک بر عملکرد سازمانها پرداختهاند نشان خواهیم داد که آیا این نهلۀ فکری، تاکنون توانسته است تأثیری قابل توجه، آنگونه که خود ادعا میکند، بر روی ارتقای عملکرد سازمانها و دستیابی آنها به استراتژیهای تحول آفرین داشته باشد یا خیر.
The early emerging idea of strategic planning is connected to its fundamental premise introduced in the 1960s in the United States: “strategy must be obtained through a logical structured process gradually and step-by-step”. In this article، we would review the historical infrastructures and fundamental premises of strategic planning based on the most referred book “The fall and rise of strategic planning” by Henry Mintzberg. Moreover، the consequences of strategic planning on organizations performance are surveyed to answer the question whether this knowledge has been successful to promote organizational performance and help them mutate and innovate.