چکیده:
اندیشه عقلانی نفی جبر در شیعه، همگام با پرهیز از در غلطیدن به درههای عمیق تفویض ترویج شد و باعث تدوین یک نظام جامع و همهجانبه گشت. در مقاله پیش رو نشان داده میشود که مفاهیم "جبر" و "تفویض" با مفهوم "سلطنت" انسان و خداوند بر حوزه اعمال اختیاری بشر پیوند دارد. هم چنین روشن میشود که جمع میان "سلطه خدا بر انسان مختار" و "سلطه انسان مختار بر حوزه اختیار خویش" گرفتاری دیرپای بشر است. عموم آنانکه جانب سلطه خدا را میگیرند "جبرگرا" میشوند و عموم آنانکه جانب سلطه بشر را میگیرند "تفویضگرا" میگردند. در این میانه، اهل بیت:، سلطنت خدا بر انسان و سلطنت انسان بر اعمال خود را در تعارض با یکدیگر نمیدانستند و بر هر دو حوزه تاکید داشتند. مطابق تبیین این مقاله، تفویضگرایان (به طور شاخص معتزله) هر چند در برخی حوزههای عقلانیت مانند اثبات سلطه انسان بر اعمال خود (نفی جبر) همگام با شیعه بودند، اما در برخی دیگر از حوزههای عقلانیت مانند پاسداشت از سلطنت گسترده الهی بر انسان (نفی تفویض) از شیعه فاصله گرفتند و همانگونه که بیان "لا جبر" اهل بیت، شیعه را از گروههایی همچون اشاعره متمایز کرد، بیان "لا تفویض"، آنها را از گروههایی همچون معتزله متمایز و دور ساخت. در مقاله، پس از تبیین رابطه "نفی تفویض" با "اثبات سلطنت الهی" و اشاره به ضعف قدریه و معتزله در التزام به سلطنت الهی و نفی تفویض، شواهدی از روایات اهل بیت در ضرورت مخالفت توامان با "جبر" و "تفویض" ارائه میگردد.
خلاصه ماشینی:
مطابق تبیین این مقاله ، تفویض گرایان (به طور شاخص معتزله ) هر چند در برخی حوزه های عقلانیت مانند اثبات سلطه انسان بر اعمال خود (نفی جبر) همگام با شیعه بودند، اما در برخی دیگر از حوزه های عقلانیت مانند پاسداشت از سلطنت گسترده الهی بر انسان (نفی تفویض ) از شیعه فاصله گرفتند و همانگونه که بیان "لا جبر" اهل بیت ع ، شیعه را از گروه هایی همچون چکیده : دانشجوی دکتری علوم قرآن و حدیث ، دانشگاه تهران mahdi.
شیخ مفید از این بابت از ایشان گله میکند و بیان میدارد: تا جایی که معتزله با شیعه در عقیده همراه شدند، از میوه های عقلانیت (یعنی عدل و توحید که همان نفی جبر و تشبیه است ) بهره بردند، اما در جایی که از شیعه فاصله گرفتند (یعنی موضوعاتی چون امامت و ارجاء)١ مانند عامۀ حشویه (ظاهریهای مخالف تعقل ) ١.
(ابن بابویه ، التوحید، ص ٣٦٠ و ٣٦١) از امام صادق ع نقل است که فرمودند: مردم را درباره قدر سه گرایش است : - یکی معتقد است که خداوند مردم را بر معاصی مجبور میکند؛ این شخص خدا را در داوری (و تعذیب بندگان به جهت معاصی) ظالم دانسته است و (به جهت مخالفت با عدل الهی) کافر است ؛ - دیگری معتقد است که کار به خود انسانها وانهاده و تفویض شده است ؛ این شخص هم خدا را در "سلطنت " خویش ضعیف دانسته است و (به جهت مخالفت با سلطنت الهی) کافر است ؛ - اما سومی معتقد است که خدا به بندگانش تنها کارهایی را تکلیف میکند که ١٢٤ طاقتش را دارند، و هرگز کاری را بر آنها بار نمیکند که طاقتش را نداشته باشند.