چکیده:
عنصر حادثه، یکی از عناصر ساختاری قصّه، داستان و رمان است که در پیشبرد سیر داستان و شکلدهی پیرنگ آن از اهمّیّت بسزایی برخوردار است، به طوریکه استفادة صحیح و بههنگام از آن، سبب میشود تا مخاطب با اشتیاق فراوان داستان را پیگیری کند. از این میان، رمان بین القصرین به عنوان یک داستان اجتماعی و سرشار از حوادث گوناگون از جمله مهمترین رمانهای نجیب محفوظ - برندۀ جایزۀ نوبل ادبیّات در سال 1998 م. محسوب میشود. در مقابل، در رمان سووشون اثر سیمین دانشور، نیز با تکیه بر ابعاد تاریخی - اجتماعی، حوادث از نقشی تأثیرگذار در روند سیر داستان برخوردارند. در این پژوهش با تکیه بر روش توصیفی - تطبیقی، سعی بر آن است تا عنصر حادثه در دو رمان مذکور مورد بررسی قرار گیرد و جایگاه آن در شهرت و ماندگاری این دو اثر نشان داده شود. نتیجة جستار حاضر، حاکی از آن است که در رمان بین القصرین، دو کنش اصلیِ استعمار انگلیس در کنار دیدگاههای سنّتی پدر خانواده، عامل پیشبرندة حوادث داستان است، امّا در رمان سووشون، حضور نیروهای اشغالگر انگلیس، مهمترین عامل و کنش پیشبرندة حوادث داستان محسوب میشود. به طور کلّی، در هر دو رمان، باوجود حجم بالای حوادث، به واسطة پردازش مناسب روابط علّی - معلولی میان رویدادها و باورپذیر بودن آنها، خواننده تا پایان داستان آن را همراهی میکند.
خلاصه ماشینی:
پیرامون حادثة محرک نیز باید اذعان داشت، با توجه به اینکه زمان تاریخی رویدادهای هر دو رمان شبیه به هم هستند و تقریبا سالهای بین دو جنگ اول و دوم جهانی است، حضور نیروهای اشغالگر انگلیس، در رمان سووشون اصلیترین حادثة محرک داستان است و در رمان بین القصرین این عامل، در کنار عامل دیدگاههای سنتی پدر خانواده، یکی از دو حادثة محرک اصلی داستان قلمداد میشود.
در این اثر نجیب محفوظ، حادثه در نگاه اول، امری تصادفی است، اما بعد از تحلیل دیده میشود که قصد و تصمیم هم در جبهة مخالف میتواند باعث عمدی شدن حوادث روی داده توسط اعضای خانوادۀ سید احمد شود؛ چراکه رفتار و کردار پدر خانواده، اعضای خانواده را مجبور به مخفیکاری میکند.
با این اسناد میشود گفت: که در همة حوادث رد پای شخصیت اصلی داستان نمود دارد، به علاوه در مخالفت شدید با ازدواج فهمی و مریم دختر همسایهشان، مخالفت با ازدواج دختر کوچکتر (عایشه) قبل از دختر بزرگتر (خدیجه)، تبعید همسرش به خانۀ مادر به خاطر بدون اجازه از خانه خارج شدن وی، رسواییاش توسط جلیله، ملکة آوازخوان به خاطر رابطهای که در گذشته با وی داشته، رفتارهای تندش با هر کدام از پسرانش و کلا مردسالار بودن وی، ابعاد شخصیت مستبد و منافقگونۀ او را برای خواننده آشکارتر میسازد؛ بهگونهای که تا فصل بیست و پنج همچنان شخصیت اصلی داستان با خصوصیت مردسالارانة خود در حال تازاندن است.