چکیده:
هدف پژوهش حاضر، بررسی و تحلیل شگردهای بازنویسی و بازخوانی در آثار ادبی بهرام بیضایی است. او نویسنده ای قاعده گریز و ساختارشکن است که در سطوح مختلف، ساختار ذهنی و زبانی خواننده و پیش فرض های متعارف و مقبول او را در هم می ریزد. نمایش نامه، فیلم نامه و برخوانی هایی که در این مقاله بررسی می شوند، عبارت اند از: اژدهاک، آرش، آهو، سلندر، طلحک و دیگران، پرده نئی، سیاوش خوانی، شب هزارویکم، و مجلس قربانی سنمار. دراین پژوهش، نخست، به شیوه توصیفی ـ تحلیلی، شگردهای ادبی بیضایی معرفی می شوند، سپس، این شگردها در نمونه های انتخابی هدف بررسی و تحلیل قرار می گیرند. شگردهایی که بیضایی در بازخوانی و بازنویسی آثار کهن از آنها استفاده می کند عبارت اند از: 1. «بازآفرینی» اثر کهن که در دو سطح کلی ـ«تغییر در چهارچوب کلی اثر» و «تغییر در خویش کاری های شخصیت ها»ـ صورت می گیرد. 2. «بازنویسی» اثر کهن که به چند شیوه انجام می پذیرد؛ ازجمله «افزودن گفت وگو میان شخصیت ها»، «برقراری روابط علی و معلولی» و «تغییر در شیوه روایت گری».
Studying and analyzing the ways of rewriting and recreating in Bahram Beyzai’s literary works is the main goal of this paper. He is a norm-breaker author who destroys the reader’s mental and language structures and defaults. The plays، scripts and narrations which are analyzed in this article are Azhdehaak، Arash، Ahu، Salandar، Talhak va Digaran، Pardeye neiy، Siavash Khani، Shabe hezar-o Yekom and Majlese Ghorbaniye Sennemar. At first، in this research، Beyzai’s descriptive-analytical ways are introduced، and then these ways are analyzed in Beyzai’s works. The ways are generally as follows: 1. recreating an old work on two levels: “changing the plot” and “changing the dutifulness of characters،” and 2. rewriting an old work in some ways by “adding dialogue between characters”، “suggesting cause and effect relation” and “changing the ways of narration.”
خلاصه ماشینی:
"شیرین همراه جسد خسرو وارد دخمه می شود و خود را با دشنه می کشد تا جان و تن با یار یکی کند: در گنبد به روی خلق دربست سوی مهد ملک شد دشنه در دست جگرگاه ملک را مهر برداشت ببوسید آن دهن کو بر جگر داشت بدان آیین که دید آن زخم را ریش همانجا دشنه ای زد بر تن خویش (همان ، ۴۲۳) بیضایی همان روایت عاشق و معشوق را با صحنه های تکراری روایت می کند، اما پایان بندی روایت را مطابق باورهای خود می نگارد.
تنها در انتهای روایت ، آنجاکه سنمار در ازای ساخت خورنق پاداشی می گیرد، گفت وگویی کوتاه بین او و نعمان صورت می گیرد: مرد بنا که آن نوازش دید وعده های امیدوار شنید گفت : اگر زانچه وعده دادم شاه پیش از این شغل بـودمی آگاه نقش این کارگاه چینی کار بهترک بستمی درین پرگار بیشتر بردمی در اینجا رنج تا به من شاه بیش دادی گنج کردمی کوشکی که تا بودی روزش از روز، رونق افزودی گفت نعمان : چو بیش یابی چیز به ازین ساختن توانی نیز؟ گفت : اگر بایدت ، بـه وقت بسیچ آن کنم کاین برش نباشد هیچ این سه رنگ است ، آن بود صدرنگ آن ز یاقوت باشد، ایـن از سنگ این به یک گنبدی نماید چهر آن بود هفت گنبدی چو سپهر (نظامی ، ۱۳۹۰: ۶۱-۶۲) در روایت نظامی ، گفت وگو فقط سه بار ردوبدل می شود و بیشترین کلام از آن راوی است ، اما نمایش نامة بیضایی سراسر گفت وگوست ."