چکیده:
حدیث در تاریخ خویش، آفات متعددی را تجربه کرده که مهم ترین آن ها پدیده شوم وضع است. محدثان درباره سرآغاز این حرکت پلید، نظریات متفاوتی ارائه کرده اند که در این بین، تاریخ گذاری دهه چهارم هجری به عنوان مقطع زمانی شروع وضع حدیث، در قالب دو نظریه، موردتاکید اغلب محدثان اهل سنت قرار گرفته است؛ بدین صورت که گروهی نیمه دوم خلافت عثمان و گروهی نیز سال 40 یا 41 هجری را به عنوان سرآغاز جعل حدیث معرفی کرده اند. بررسی ادله این نظریات، گویای این مطلب است که علاوه بر اشکالاتی که بر هر نظریه به صورت جداگانه وارد است، هیچ یک از این نظریات، قابلیت نفی وجود جعل حدیث در زمان قبل از دهه چهارم را نداشته و حتی روایات متعددی در کتب فریقین وجود دارد که دال بر وجود جعل حدیث در زمان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و نهی ایشان از این پدیده شوم هستند. درنتیجه به نظر می رسد که آغاز جعل حدیث در زمان حیات پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم اتفاق افتاده است؛ هرچند که ظهور و بروز این پدیده، متاخر از این زمان است
خلاصه ماشینی:
دانشمندان اسلامی حداقل چهار نظریه دربارة تاریخ آغاز وضع حدیث ابراز کرده اند که در این بین ، یک نظریه دوران حیـات پیـامبر(طبـق رأی عموم محققان شیعه و برخی محققان اهل سنت ) و نظریه ای دیگـر ثلـث آخـر قـرن اول هجری(همان ، ج ١، ص ٢٠٢) و دو نظریۀ دیگر نیز دهۀ چهارم هجری را به عنوان سـرآغاز این پدیدة شوم معرفی نموده اند که شاید بتوان گفت دانشمندان اهـل سـنت بیشـتر روی همین مقطع زمانی(دهـۀ چهـارم هجـری) بـرای معرفـی سـرآغاز وضـع حـدیث تکیـه کرده اند.
البته برخی از محققان ، ابوشهبه را در زمرة افرادی که قائل به آغـاز وضـع حـدیث در سال چهلم هجری شده اند، معرفی کرده اند(مسعودی، ١٣٨٩ش ، ص ٥٤/ فلاتـه ، ١٤٠١ق ، ج ١، ص ١٨٣) که ظاهرا این سخن باتوجه به متن کتاب الاسـرائیلیات والموضـوعات فـی التفسیر دقیق نیست ؛ زیرا ابوشهبه ابن سبا و فعالیت های وی را که در سـال هـای انتهـایی خلافت عثمان است ، به عنوان آغاز حرکت وضع معرفی کرده که به یقین ایـن فعالیـت هـا قبل از سال ٣٥ هجری(کشته شدن عثمان ) وجود داشته است .
(ذهبـی، ١٤١٩ق [ب ]، ص ١٠٨/ ابـن قتیبـه ، ١٩٩٢م ، ص ٦٢٤، ذهبی، ١٤٠٥ق ، ج ٨، ص ٢٦) ولی بر فرض قبول تشیع افراطی ابن لهیعه ، همان گونه که خود فلاته نیز اشاره کرده است ، تشیع به تنهایی نمیتواند دلیل بـر رد حـدیث شـخص گردد و حتی شخصیتی مانند بخاری، هیچ راویای را به جهت تشیع و رفض و غلو در این دو، در کتاب ضعفای خویش جرح ننموده اسـت .