چکیده:
مکتب فرانکفورت یا نظریهی انتقادی یکی از جبهههای اصلی جنبش ضدروشنگری معاصر را تشکیل میدهد. هورکهایمر و آدورنو، دو نظریهپرداز مهم این مکتب، نشان میدهند که روشنگری در فرآیندی دیالکتیکی تیشه به ریشهی خود میزند و بنیان ارزشهای خود را سست میکند. از نظر ایشان، غلبهی عقل ابزاری، که محصول گسترش دیالکتیکی روشنگری بوده است، هرگونه مبنای عینی برای تعهد به آرمانهایی چون آزادی، برابری، و حقوق بشر را زائل کرده است. ایشان روی آوردن روشنگری و فرزند خلف آن، یعنی لیبرالیسم، به فلسفهی پراگماتیستی را نشان از ورشکستگی فکری روشنگری میدانند. در این مقاله میکوشم پس از شرح انتقادهای ایشان، از منظر یکی از مدافعان معاصر روشنگری، ریچارد رورتی، آن انتقادها را پاسخ دهم. رورتی روی گردادن لیبرالیسم از عقلباوری و روی آوردن آن به تاریخگرایی و پراگماتیسم را نشان از به بلوغ رسیدن روشنگری در یک فرآیند خودشکنی و خودسازی میداند. در ادامه میکوشم بر مبنای دیدگاه پراگماتیستی او نشان دهم که لیبرالیسم پراگماتیک معاصر از اتهام وادادگی در برابر وضع موجود مبرا است و توانسته است با نقد وضع موجود بر اساس اهداف و آرمانهایی که بیش از همه با هویتها و سنتهای ریشهدار ما گره خوردهاند، موضعی انتقادی در برابر کاستیهای آن بگیرد و راهنمایی برای تحقق وضع آرمانی در وضع موجود فراهم کند. اما تفسیر پراگماتیستی خود رورتی از لیبرالیسم نیز با نقطهضعفهایی روبهروست که میکوشم در پایان مقاله به طور گذرا به آنها اشاره کنم.
خلاصه ماشینی:
در بخش نخست این مقاله میکوشم از منظر ایـن دو فیلسـوف رونـد دیـالکتیکیای را شرح دهم که به خودشکنی روشـنگری مـیانجامـد و آن را وا مـیدارد تـا در مواجهـه بـا فروپاشی بنیانهای متافیزیکی و فلسفیاش به پراگماتیسم پناه ببرد، فلسفه ای که بـه گفتـه ی هورکهایمر نشان از ورشکستگی فکری روشنگری و وادادگـی آن در برابـر وضـع موجـود دارد.
(نـک ٢٤٦,٢٥٧ :١٩٧٢ Horkheimer؛ ٤ :٢٠٠٢ Adorno &Horkheimer ) عقل ، که از دیرباز پیوندی ناگسستنی با حقیقت داشته است ، از روشنگری به این سو پیوسته از هرگونه عینیت تهی گشته و، به زعم ایشان، در سـرمایه داری لیبـرال بـه عقـل سـوبژکتیو فروکاسته شده است ، عقلی که بار هنجاری خود را یکسره از دست داده و اینک نقش یـک «دستگاه یک نواخت » (dull apparatus) را بازی می کند که تنها کارکردش جفت وجور کـردن وسایل با اهداف از پیش تعیین شده است .
خودشکنی و خودسازی روشنگری رورتی با هورکهایمر و آدورنو کاملا موافـق اسـت کـه روشـنگری بـه دسـت خـویش بنیانهای عقل باورانه و علم گرایانه ی ارزشهایی چون آزادی و برابری را سست کرده است ، اما او این نکته را بیش تر نشانه ی بالغی و پختگی روشنگری میداند تا نشانه ی ورشکستگی آن؛ او به زبان هگلی خود آدورنـو و هورکهـایمر ادعـا مـیکنـد کـه ایـن فرآینـد نتیجـه ی دیــالکتیکی «خــود ـــ شــکنی» (self-cancelling) و ســپس «خـود ـــ ســازی» (self-fulfilling) روشنگری بوده است .