چکیده:
در مورد جایگاه علمالنفس در نظام علم شناختی ارسطو دو دیدگاه وجود دارد. دیدگاه نخست که نظریه رایج و غالب است میگوید نفسشناسی علمی طبیعی است. این دیدگاه بیشتر بر ارتباط وثیق نفس و بدن از نظر ارسطو تأکید دارد. دیدگاه دوم بر آن است که علمالنفس دو بخش دارد و بخشی از آن در طبیعیات و بخش دیگر در الهیات بررسی میشود. از نگاه این نظریه، نفوس مادی در طبیعیات بررسی میشوند و نفوس مجرد در الهیات. با آنکه هر دو این نظریات شواهدی را در آثار ارسطو مییابند، این مقاله به نقد آنها میپردازد و نشان میدهد که چگونه با آنکه ظاهر عبارات ارسطو آنها را تقویت میکند اما با دقت بیشتر معلوم میشود که اتفاقا بر اساس مبانی ارسطو نمیتوان جایگاه حقیقی علمالنفس را در طبیعیات دانست.
خلاصه ماشینی:
com [تاریخ دریافت : ١٣٩٤/٠٦/١٤؛ تاریخ تایید:١٣٩٦/٠٤/٢٠] مقدمه مسئله ای که در این مقاله در پی پاسخ به آن هستیم آن است که بر اساس نظام علم شناختی ارسطویی، جایگاه علم النفس کجاست ؟ به عبارت دیگر، بر اساس مبانی فلسفی ارسطو، کدام یک از علوم طبیعیات ، مابعدالطبیعه ، هر دو یا حتی یک علم مستقل دیگر جایگاه مناسبی است که بحث نفس در آن مطرح شود؟ این مسئله به صورت مستقیم به مسئله چیستی نفس و ارتباط آن با بدن مربوط میشود و پاسخ به این مسئله میتواند نوع نگاه یک فیلسوف را به مسئلۀ نفس و نیز استلزامات علم شناختی آن نشان دهد.
نقد دلیل دوم در خصوص متن (٢٨-a٤٠٣٢٧) نیز اگر خود را دقیقا به عبارت ارسطو محدود کنیم ، حداکثر معنایی که از آن استفاده میشود آن است که کسی باید به مطالعۀ نفس بپردازد که عالم علم طبیعی باشد نه آنکه نفس شناسی علمی طبیعی است .
اینکه عالم علم طبیعی باید بالمناسبه و برای شناخت کامل تر موجود زنده علت صوری آن ـ یعنی نفس ـ را هم مطالعه کند غیر از آن است که جایگاه واقعی مطالعۀ نفس در طبیعیات باشد.
بر اساس این نظریۀ دوم با آنکه ارسطو در کتاب درباره نفس ، خود را به مطالعۀ نفوس فانی ـ نفوس عالم تحت القمر ـ محدود میسازد، (٩-a٤١٥٨ ;٢-٣١-a٤١٣)، (١٨-١٧ :٢٠٠٥ ,Falcon) اما حتی در میان این نفوس واقع در عالم تحت القمر نیز مواردی وجود دارد که مطالعۀ آن ها مربوط به حوزه ای ورای علم طبیعی است .