چکیده:
فلسفۀ زبان یکی از مهمترین مباحث در پژوهشهای فلسفی و زبان دین نیز یکی از مباحث دامنهدار در فلسفۀ دین است. نظریات متعدد در حیطۀ زبان دین به دو گروه شناختاری (ناظر به واقع) و غیرشناختاری تقسیم میشوند. نظریۀ زبان دینی علامه طباطبایی، با تتبع در آثار وی، خصوصاً تفسیر المیزان، در شمار نظریات شناختاری قرار میگیرد، زیرا وی تمامی گزارههای دینی را ناظر به واقع و توصیفگر واقعیت میداند. او با قائل بودن به زبان عرف، البته با اندکی تفاوت با آن (زبان عرف خاص) و مجموع اصول اشتراک معنوی و تأویل و نظریۀ غائیت و کارکردگرایی در معانی صفات الهی، معتقد به حقیقی، عینی و قابل صدق و کذب بودن زبان دین است که اینجا نظریۀ وی زبان «عرفی ترکیبی» نامید شده است. وی با توجه به این اصول، معانی اسما و صفات الهی را همانند معانی صفات مخلوقات، البته با تفاوت تشکیکی میداند، البته در موضع دیگری با توجه به محدودیت ذهن در نفی حد و نقص از خداوند و شناخت او، بهسمت «اثبات بلاتشبیه» پیش میرود، ولی آن را لازمۀ الهیات سلبی نمیداند، بلکه معتقد است که باید این معانی را به خدا نسبت داد، اما دانست که این معانی بدون نقص نیستند. وی خداوند را متصف به صفات کمالی ایجابی، سلبی و فعلی و مقیاس شناخت معانی صفات خداوند را دو اصل «اصالت وجود» و «اصل صدور» میداند. از لوازم نظریۀ وی میتوان به عدم انسانوار انگاری خدا و همچنین نفی نظریات غیرشناختاری زبان دین اشاره کرد.
Philosophy of language is one of the important issuse in philosophical researches and religiouse language is one of the important issues in religiouse philosophy. Variouse theories in religiouse language devide in to two parts: cognative and non- cognative theories. Allameh Tabatabaies theory in religiouse language is known as a cognative languge as researching in his works. Specially his great interpretation Al- mizan. Because he know all of the religiouse propositions as cognative. He analysis his theory in religiouse language as for Motealieh philosophys principles (such as reality) also real paraphrase. As for this principles, he belived that meanings of Gods names and attributes is such as meanings of creatures names, but with comparative differance.Of course, in another position he get on to the "proving without any smilile" as for mind limitation in negation of end and fault from God and Gods cognition.
But he dont know its requisite of negative theology, even he belive must attach this meaning to God but, know this meanings areot without fault. we can point from requisite his theory to the humanity God and also negative of non- cognative theorise.t
خلاصه ماشینی:
علامه در تفسير بعضي آيات ، زبان قرآن را زبان مردم و مطابق با اصول و قانون هاي جاري آن مـي دانـد (طباطبـايي ، ١٤١٧، ج ٥: ٢) که از شيؤە معما اسـتفاده نکـرده و بـه ظـواهر الفـاظ خـود حجيـت و اعتبـار داده اسـت (طباطبايي ، ١٣٧٤: ٧٨ - ٨٥) اما در جاهاي ديگـر، زبـان قـرآن را بـه دلايـل ذيـل ، از اذهـان عمومي و فهم عرفي فراتر مي داند: اشتمال قرآن بر حقـايق فرامـادي (طباطبـايي ، ١٣٧٣: ٢٤)؛ قرآن لفظي مثل قرآن مجرد و بسيط است که نازل ترين وجود قرآن است (همان : ٣٢)؛ اشتمال قرآن بر متشابهات و تأويلات (همان : ٣٥)؛ عدم شناخت ژرفاي قـرآن بـه دليـل آلـودگي هـاي مادي و هوس ها (طباطبايي ، ١٤١٧: ج ٢: ١٨)؛ عدم کفايت فهم و قواعد عرفي در تفسير زبـان قرآن (طباطبايي ، ١٤١٧، ج ١: ١١؛ ج ٣: ٧٦)؛ جزميت زبان قرآن به دليل نشأت گرفتن از مقـام غيب و عالم مطلق ، برخلاف زبان عرف (همان : ج ٥: ٣٨١)؛ تغاير برخي مصطلحات قرآني بـا عرفي (همان : ج ٢: ٢٣٤ و ١٣٢؛ ج ١: ٢٣٨؛ ج ١٠: ١٦١)؛ فهم قرآن با قرآن ، زيرا قـرآن خـود را با صفاتي چون «نور»، «هادي » و «بيان » توصيف مي کند که هرگز با گنـگ بـودن آيـاتش از بيان مراد واقعي خويش ، سازش ندارد (همان ، ١٤١٧: ج ٣: ٨٧ و ١٣٧٣: ٣٥) لذا از نظر علامه هرچند زبان قرآن متناسب با فهم عرفي است ، تفاوت هايي هم دارد، بنـابراين بـراي شـناخت زبان آن ، شناخت زبان عرف لازم و نه کافي است و مي توان زبان قرآن را زبان عرفـي خـاص ناميد (قدردان قراملکي ، ١٣٨١: ٨١ و ٨٠).