چکیده:
این مقاله به بازنمایی گذار مدرنیته در ادبیات معاصر ایران میپردازد. در این راستا، دو تن از چهرههای شاخص ادبیات معاصر ایران، صادق هدایت و فروغ فرخزاد، انتخاب شدند تا با ردیابی مؤلفههای بازنمایی در گزیدۀ آثار و اندیشۀ آنان و تطبیق آن با جریان توسعۀ مدرنیته، وضعیت تفکر در ایران معاصر تبیین شود. پژوهش حاضر به روش مطالعۀ کتابخانهای و تحلیل محتوایی و پارادایم متکی بر رویکرد جامعهشناسی تفسیری انجام گرفته است. پرسش اصلی این است که مبنای بازنمایی صادق هدایت و فروغ فرخزاد در گذار مدرنیتۀ ایران، متکی بر چه اسلوب و نگرشی است که بر شناخت، نوع نگاه و خلق آثار آنها مؤثر افتاده است. در تجزیه و تحلیل آثارمهمآنان، این دستاورد حاصل شد که هردو آنها از نظر شیوۀ کار، نگرش کنشپژوهانه را در فرایندی دیالکتیکی پیشۀ خود کردهاند، اما برخی نگرشهای ایستاییشناسانه که حاصل دیالکتیک ذهن و عین در بستر پرورشی ویژۀ آنان است، سبب تفاوت در نوع نگاه به انسان شده است. حصار سنتی ساختار جامعۀ مردمحور صادق هدایت نتوانسته است تمایز سنت و مذهب و عینیت زمان را در همفراخوانی طبیعتگرایانه از یکدیگر منفک کند، اما فروغ فرخزاد مرزهای سنتی جنسیتی را درمینوردد و به افقهایی فراجنسیتی ره میسپارد.
This paper deals with the representation of modernity transition in Iran contemporary literature. Forough Farrokhzad and Sadeq Hedayat, as the two leading figures of Iran contemporary literature, were selected to trace the methodological elements in their thoughts and works, according to the modernization transition process in contemporary Iran. The main question of the research, which is being answered through a documentary and content analysis based on an interpretive sociology outlook, is that what style or outlook is Forough Farrokhzad and Sadeq Hedayat's methodological concerns in contemporary Iran transition to modernity are based on, so that it has influenced on their cognition, viewpoint and their creating works of art. Results indicated that both of them had followed action research attitude through a dialectical process. Yet they are different in the sense that some of the static aspects of their works is specified to their own contexts as the results of a dialecticism between objectivity and subjectivity, concerning their outlooks toward human being. While Sadeq Hedayat's traditional point of view within a patriarchal structure has led him to make no distinction between tradition, religion and objectivity of the age through a naturalistic mutual implication, Forough has succeeded to go beyond the traditional gender-related limitations to achieve new horizons of thought regardless of gender.
خلاصه ماشینی:
در تطبيق برخي آثار و انديشه هاي هدايت و فروغ ، صرف نظر از قالب و نوع آثار آنان به لحاظ ساختار ادبي و پايگاه اجتماعي و فرهنگي هريک ، موارد ديگري مدنظر است که عبارت اند از: تجربۀ زيستۀ مستقيم و آشنايي عميق آن ها با ادبيات مدرن جهان غرب به عنوان مهد 1.
واحد تحليل اين پژوهش ، برخي از آثار داستاني صادق هدايت از جمله سه قطره خون ، فردي که نفسش را کشت ، داش آکل ، توپ مرواري به ويژه رمان بوف کور و نيز مجموعۀ اشعار فروغ فرخزاد از جمله تولدي ديگر و ايمان بياوريم به آغاز فصل سرد است .
بدين ترتيب ، پرسش هاي پژوهش عبارت اند از: صادق هدايت و فروغ فرخزاد، گذار مدرنيته را در ادبيات معاصر چگونه بازنمايي کرده اند؟ محدوديت هاي شناخت اين جهان و انسان و روابط متقابل ، از نظر آن ها چيست ؟ آيا هدايت و فرخزاد براي شناخت انسان و جهان معاصر خود، روش هايي را معرفي کرده اند؟ اين روش ها کدام اند؟ اين دو از روش ديالکتيکي بهره گرفته اند يا از روش انتقادي استفاده کرده اند؟ براي شناخت جامعه ، انسان و روابط متقابل به روش تجربي ، طبيعت گرايانه و فرود به زمين ٥ (روش مورد تأکيد هربرت بلومر، واضع نظريۀ کنش متقابل نمادي ) متمايل کرده اند؟ آيا در شيوة خلق آثار خود به نوعي واقع گرايي دست يافته اند؟ روش هاي ديگري که اين دو به عنوان راه هاي شناخت جهان ، انسان و روابط متقابل 1.