چکیده:
از گذشتههای دور بشر همواره در پی درک آینده بوده است. اما مطالعات آینده، حوزه
پژوهشی نسبتا جدیدی است که قلمرو آن همه عرصههای معرفت نظری و تکاپوهای علمی آدمی
را در مینوردد. سناریونویسی و یا برنامهریزی مبتنی بر سناریو یکی از این روشهای
شناسایی آینده است. سناریو داستانی توصیفی از بدیلهای موجه است که به بخش خاصی از
آینده نظر دارد. عناصر اصلی یک سناریو عبارتند از: نیروهای محرک، منطق، پیرنگ و
وضعیت نهایی.
تصمیمگیری تحت تأثیر تعدادی از عوامل از جمله عوامل عقلایی، روانشناختی، ارتباطی،
اجتماعی و فرهنگی است. خطمشی تصمیم در علوم تصمیمگیری بیانیهای رسمی است که
روابط مابین اطلاعات ورودی و جریان تصمیمات متخذه را مشخص میسازد. مدل ذهنی به
معنای شکل دادن به ذهن، آزمودن آن، توسعه تصویر درونی، نگرش نسبت به جهان و طرز
رفتار آن است. نقشه شناختی، ایدهها و مفاهیمی هستند در مورد این که ما کجا هستیم و
چه میکنیم و مسیر ما به کجاست و در دراز مدت به کجا خواهیم رسید. این دو مفهوم به
هم نزدیک هستند. درحالیکه همه ما در زندگی تصمیم میگیریم، اما همگی در
تصمیمگیریهایمان موفق نیستیم. آنچه مسلم است عوامل زیادی بر توانایی تصمیمگیری
ما اثر میگذارد. دو دسته خطا در تصمیمگیری رخ میدهد. اول، خطاها و یا اشتباهات
ساده قابل شرح، مانند فراموش کردن انجام کاری توسط تصمیمگیر، بیمار شدن شخص،
ناتوانی در انجام کاری. دوم، چیزی غیرعادی اتفاق میافتد، مثلا نقشه شناختی بدلیل
غیر قابل توضیحی گم میشود. چهار دلیل برای خطاهای نوع دوم در تصمیمگیری وجود
دارند: عقلانیت محدود، تاکید بر متغیرهای خارجی، چسبندگی
اطلاعات و اصطکاک در دانایی، و نهایتا مدلهای ذهنی و نقشههای شناختی و ارتباط
آنها با مفروضات و قواعد تصمیمگیری. این مقاله در پی آن است که ثابت نماید که برای
گریز از چنین خطاهایی، یکی از راهها استفاده از سناریو در تصمیمگیری است. روش
سناریو بدلیل مزایای متعدد میتواند این خطاها را به حداقل برساند.
خلاصه ماشینی:
"« اگر چنین کاری را انجام دهیم، چه اتفاقی خواهد افتاد؟» (منبع: فاهی و راندل، 1998: 10) سناریوسازی از سه منبع ریشه میگیرد: مطالعات تجربی برنامه نویسان شرکتهای بزرگ ادبیات پیشبینی و استفاده از روشهای مقداری جهت پیشبینی دادههای زمانی یا مقطعی بالاتر از 15 سال تفاوت اصلی سناریو با سایر روشهای پیشبینی در این است که سناریوسازی یک روش کیفی و وابسته به قرینههای توصیفی است که جریان تحولات از حال تا آینده را مورد بررسی قرار میدهد.
هنگامی که محدودیتهای ذهنی و شعوری تصمیمگیرنده در تجزیه و تحلیل کامل مسائل آشکار میشود، و هنگامی که ناتوانی او در استفاده کامل از اطلاعات و در ترکیب، پردازش و عمل آوری این اطلاعات تشخیص داده میشود، زمانی که مشاهده میگردد که اکثر مسائل دارای ماهیتی غامض و پیچیده است، و سرانجام هنگامی که در مییابیم که لازمه جمع آوری و کسب اطلاعات، تحمل هزینههای سنگینی است، سئوالی که طبیعتا به ذهن متبادر میشود، آن است که تحت این شرایط، اصولا برخورد یک مدیر با مسئله تصمیمگیری چگونه میتواند باشد و مدیر چگونه میتواند تصمیمی اتخاذ نماید که بهترین تصمیم باشد؟ با پیشنهاد مفهوم «عقلانیت محدود»[1] در مدل رفتاری تصمیمگیری، هربرت سایمون سعی مینماید جوابگوی این مسئله باشند (سایمون[2]، 1980: 46-33).
آزمایشات و همچنین نظرسنجیها نشان میدهد که مردم برای تصمیمات ساده خود از روشهایی که مدل عقلانیت در اختیار آنان قرار داده است استفاده نمیکنند و بجای بیشینه نمودن مطلوبیت ، مردم اکثرا تأثیرات و نتایج تصمیم را به عنوان چارچوب برمیگزینند."