چکیده:
دیپلماسی هستهای ایران و پنج به علاوة یک به دنبال توافق جامع هستهای در تیرماه ۱۳۹۴، بیش از گذشته در معرض توجه قرار گرفته و به چالش اذهان مبدل گردیده است. از جمله چراییهای برخاسته از این رویداد، طرح این مسئله میباشد که چه عاملی موجب موفقیت و بهثمررسیدن مذاکرات هستهای دوازدهسالة ایران با قدرتهای جهانی شده است؟ نویسندگان با ریشهیابی فضای حاکم بر سیاست خارجی دو طرف دیپلماسی هستهای یعنی ایران و آمریکا، مدعی آن هستند که دولتهای یادشده برای رسیدن به اهداف سیاست خارجی، الگوی رفتاری مبتنی بر بعد نرمافزاری قدرت را کنش راهبردی خود قرار داده و با تعمیم این الگو به مسئله هستهای ایران، درصدد حلوفصل آن برآمدهاند. بر این مبنا نوشتار حاضر پرسش مذکور را به این شکل تغییر میدهد که چگونه رویکرد نرمافزاری قدرت امکان دستیابی به توافق هستهای را فراهم میسازد؟ در مقام فرضیهپردازی، نویسندگان در پاسخ به این پرسش، با بهرهگیری از نظریه قدرت نرم جوزف نای و با کاربست روش توصیفی-تحلیلی مطرح میسازند که علیرغم تفاوت در اهداف، دولتهای ایران و آمریکا در راستای اثرگذاری بر یکدیگر، از روشهای مسالمتآمیزی چون مذاکره، تعامل، تغییر لحن و ادبیات، اقناعسازی و چندجانبهگرایی، برای نیل به توافق هستهای و تثبیت آن بهره گرفتهاند.
خلاصه ماشینی:
فارغ از پیشهنی مطرح شده ، آنچه که دیپلماسی هسته ای ایران و قدرت های جهانی را بیش از گذشته در معرض توجه قرار داده و به چالش اذهان مبدل گردانده است ، توافق جامع هسته ای میان ایران و پـنج بـه علاوة یک در تیرماه ١٣٩٤ میباشد که این سؤال اساسی را در اذهان عموم و نخبگان سیاسی نگـاره کـرده که «چه عاملی موجب موفقیت و به ثمر رسیدن مذاکرات هسته ای دوازده ساله ایران با قـدرت هـای جهـانی شده است ؟» برای پاسخ به این سـؤال ، هـر چنـد مـیتـوان مسـئله را از زوایـای مختلفـی همچـون تحـولات منطقه ای ، چرخش در نگاه نخبگان و یا تحول در آراء افکار عمومی و بالتبع تأثیرگذاری ایشان بر نخبگـان بررسی و موشکافی نمود، لیکن در این نگاشته برای رسیدن بـه مفروضـه بنیـادین ، نویسـندگان مبـادرت بـه ریشه یابی فضای حاکم بر سیاست خارجی دو طرف دیپلماسی هسته ای ، یعنی ایران و آمریکا (هدایت کنندة سایر کشورهای ١+٥) در برهه زمانی ٩٤-١٣٩٢ نموده اند.
در نقطه مقابل ، اوباما همزمان با آغازبه کار خود در سال ٢٠٠٩، در برخـورد بـا تهدیـدات نامتقـارن موجود و تنوع بازیگرانی که در برابر سیاست امنیتی آمریکا مبادرت به چالش گری مینمایند، بر مبنای نگاه به قدرت نرم به بازتولید و سازمان دهی مجـدد قـدرت ملـی آمریکـا اقـدام کـرده و بـر ایـن اسـاس ، کـنش راهبردی سیاست خارجی خود را بـر محوریـت بهـره گیـری از دیپلماسـی بـین المللـی، چندجانبـه گرایـی و سیاست تغییر قرار داده است )٢٠١٢ ,Poostinchi &Motaghi (.