خلاصه ماشینی:
"آیا علل وجود چنین خط کشی فلسفیای صرفا به جغرافیای زندگی فیلسوفان محدود میشود؟ آیا اینکه بسیاری از فیلسوفان قارهای، فلسفه خود را در کشورهایی نظیر فرانسه، آلمان، ایتالیا و دیگر کشورهای غیر انگلیسی زبان در مقابل فلاسفه کشورهای انگلیسی زبان مطرح کردهاند، یک موضوع تصادفی است؟ با وجود طرح چنین پرسشهایی، مطالعه پیشین مقالاتی که در این باب یعنی انشقاق فلسفه علم قارهای و فلسفه علم تحلیلی نوشته شده، این موضوع را نشان میدهد که تاکنون پژوهشی که صرف این تقابل را به صورت موردی بررسی کند، کمتر در دستورکار قرار گرفته است.
در پاسخ به این پرسش که آیا انشقاق دو سنت، صرف انشقاقی تاریخی در بستر جهان آلمانی زبان باقیمانده یا در جوامع مختلف نفوذ یافته است؛ مطالعه دقیق جوامع، تحت تأثیر اندیشههای نسبیگرایانه،60 تأثیرگذاری و تغییر شکل مفاهیم مورد بحث را نشان خواهد داد که بستر لازم برای پژوهشهای بیشتر را فراهم میکند که البته در این مورد چنین به نظر میرسد که این انشقاق با گذار از جهان تفکر آلمانی زبان، بهطور جدی و تأثیرگذاری دستکم در جهان اندیشه فلسفی غربی ایجاد شدهاست.
برساختههای فرهنگی68 بر این استدلالها بسیار مؤثراند و باید درنظر داشت خصوصا برای جوامع کنونی خاورمیانه و علیالخصوص ایران نیاز است تا به کنه مسائل مورد بحث از چشم انداز فلسفه غرب و نیز سنن درونی خود، نگاهی انداخته شود تا به تقویت نقد مباحثی نظیر علوم دینی یا دین مبتنی بر علم بهعنوان یک مثال آشکار از خلط مفاهیم فلسفه قارهای و تحلیلی در امور روزمره جامعه ایرانی اشاره شود.
2007 Martin Heidegger and Rudolf Carnap: Radical Phenomenology, Logical Positivism and Roots of the Continental/Analytic Divide."