چکیده:
جهانبینی صوفیانه- در همه نحلهها و فرق اهل تصوف- رنگی از ایدهآلیسم و آرمانگرایی دارد؛ بدین معنی که تخیل و جنبههای احساسی و عاطفی بیش از واقعگرایی و عقل و منطق و تجربه، بر مبانی و اصول اعتقادی و اهداف آن حکمفرماست. بسیاری از مبانی و اصول و دیدگاههای ایدهآلیستها را میتوان در تصوف جستجو کرد؛ برخی از مفاهیم و نظریات و مضامین تصوف با مفاهیم و دیدگاه های ایدهآلیستی مطابقت دارند؛ علاوه بر طرز تفکر ایدهآلیستی، صوفیه برای بیان مفاهیم ایدهآلیستی از تعبیرات و تصویرآفرینیهای خاصی استفاده کردهاند. در این مقاله به بیان برخی از مفاهیم و دیدگاههای مکتب ایدهآلیسم و ایدهآلیستها در عرفان و تصوف و نیز روشهای ایدهآلیستی در زبان تصوف میپردازیم و نشان داده میشود که ایدهآلیستها و متصوفه به نحوی بر یکدیگر تاثیر گذاشتهاند و از اندیشههای یکدیگر بهره جستهاند.
خلاصه ماشینی:
"ابیاتی در مثنوی وجود دارد که این نوع از طرز تفکر ایده آلیستی را بیان می کند: تو مبین جهان ز بیرون که جهان درون دیده است چو دو دیده را ببستی ز جهان جهان نماند *** صوفیی در باغ از بهر گشاد صوفیانه روی بر زانو نهاد پس فرو رفت او به خواب اندر نغول شد ملول از صورت خوابش فضول که چه خسپی آخر اندر رز نگر این درختان بین و آثار خضر امر حق بشنو که گفتست انظرو سوی این آثار رحمت آر رو گفت آثارش دلست بوالهوس آن برون آثار آثار است و بس باغ ها و سبزه ها در عین جان بر برون عکسش چو بر آب روان آن خیال باغ باشد اندر آب که کند از لطف آن آن اضطراب باغ ها و میوه ها اندر دل است عکس لطف آن بر این آب و گل است گر نبودی عکس آن سرو سرور پس نخواندی ایزدش دارالغرور تا بدانی کاسمانهای سمی هست عکس مدرکات آدمی (مولوی،615:1386) ابیات مزبور با نظر به اینکه واقعیات جهان عینی را با ملاک قابل درک بودن، مطرح میکند، شباهتی کامل با نظریه برکلی دارد که واقعیت عینی جهان را مربوط به درک آدمی می داند، ولی با دقت در ابیات مزبور، اصالتدرک از نظر مولانا بیش از اصالت آن از دیدگاه برکلی، دیده می شود؛ زیرا برکلی واقعیت جهان عینی را با وساطت درک آدمی کاملا میپذیرد، در صورتی که بعضی از ابیات مورد استشهاد، واقعیت جز من را عکسی از مدرکات معرفی میکند و آن را آثاری از اثر میداند که دل و درک آدمی است.
از جمله موارد اشتراک اندیشه و تفکر ایده آلیست ها و صوفیه می توان به این موارد اشاره کرد: 1- اصالت دادن به معنا و ذهن و روح 2- خدا بنیاد همه چیز است 3-کمالیابی 4- ملکوتی بودن انسان و بازگشت وی به عالم معنا 5- حقیقت انسان تفکر است 6- طرق معرفت یا عقلی است یا شهودی 7- انکار واقعیت چیزی که نه با حواس درک می شود و نه با عقل یا شهود 8- واقعیت معقول است و جهان نیست هست نماست 9- وجود چیزها حاصل فعالیت ذهن ناخودآگاه است."