چکیده:
یکی از ساز وکارهایی که بیشترین تأثیر را در تغییر وضعیت گروههای اقلیتی و
محروم در جوامع کنونی در طول سالهای پس از جنگ جهانی دوم داشته، ساز وکاری است با
عنوان ”تبعیض مثبت“ که چه در رابطه با مشروعیت ذاتی آن و چه در رابطه با تأثیر
واقعیاش در تغییر موقعیتها بسیار بحث انگیز بوده است. کاربرد این روش در رابطه
با موقعیت زنان در بسیاری از کشورهای جهان و در حوزههای مختلفی همچون ورود زنان به
دانشگاهها، ردههای مدیریتی و به طور کلی به مشاغل زنانه موضوع بحثهای گوناگونی
بوده است که میتواند با توجه به موقعیت خاص زنان در کشور ما و در مقطع کنونی که
جامعه ایرانی دگرگونیهای عظیم و عمیقی را تجربه میکند مثمر ثمر باشد. در واقع
موقعیت زنان در جامعه کنونی ایران در طول سه دهه گذشته تغییرات محسوسی را شاهد
بودهاست که این امر را میتوان به وضوح در حضور و مشارکت اجتماعی گسترده آنها به
ویژه در برخی از عرصهها همچون دانشگاهها و حیات روشنفکرانه و خلاقیت ادبی شاهد
بود. با این وصف این حضور مؤثر که پیامدهای آن در سالهای آتی به دلیل ورود
دانشجویان کنونی به حوزة زندگی اجتماعی بیش از پیش افزایش خواهد یافت، دارای مابه
ازای مناسب و درخوری در سطح اشتغال نبوده است. اشتغال زنان ایرانی موقعیت نسبتا
شکنندهای را نشان میدهد که چه در ارقام مطلق آن در مقایسه با اشتغال مردانه و چه
در کیفیت آن یعنی سطح مهارت و میزان اهمیت فرصتهای شغلی به دست آمده به وسیله زنان
در سلسه مراتب شغلی قابل مشاهده است. این وضعیت را البته نمیتوان خاص ایران و حتی
خاص کشورهای در حال توسعه دانست. در بسیاری از کشورهای توسعه یافته نیز ورود زنان
به حوزههای کاری و به ویژه ارتقاء یافتن آنها در سلسله مراتب شغلی نه در قالب یک
تحول خودکار و آرام بلکه به سختی و با تکیه بر مطالبات و مبارزات برابرخواهانه خود
آنها صورت گرفت. این تلاشها الزامات پدرسالارانة موجود در جوامع انسانی را به
تدریج و در درجههای مختلف به عقب رانده و راه را برای دگرگونی موقعیت خود فراهم
کرد. هدف از مقاله کنونی پیش از هر
چیز بحث درباره این سازوکار، ریشههای تاریخی آن، چگونگی انطباق یافتن آن با موقعیت
زنان در کشورهای توسعه یافته و در حال توسعه و در نهایت قابلیت استفاده از آن با
توجه به نقاط قدرت و ضعف آن در وضعیت کنونی ایران است.
خلاصه ماشینی:
"پیشینة تاریخی- نظری موضوع در تاریخ معاصر جوامع انسانی از ساز وکار تبعیض مثبت در چند مورد به طور خاص استفاده شده است: نخست در مورد گروههای نژادی و به ویژه سیاهپوستان در آمریکا (ویلسون 1980 و 1987)؛ دوم در مورد گروههای اقلیت دینی- قومی به ویژه درکشورهای با ساختار فرهنگی موزائیکی (خاورمیانه، آسیای جنوب شرقی، برخی از کشورهای افریقایی)؛ سوم در مورد گروههای قربانی معلولیتهای جسمانی و ذهنی مادرزاد و یا حادثهای؛ و چهارم در مورد زنان که به دلیل زیستن در جوامع پدرسالار و بسیار خشن کنونی، قربانیان اصلی (در کنار کودکان) قدرت و خشونت رایج هستند و در این حال برای خروج از مدارهای این تبعیض در وضعیت بسیار نامطلوبی به سر میبرند.
شکی نیست که اگر تنها به ایجاد قوانین ساز و کار تبعیض مثبت به طور خام و سطحی دست زده شود، رقابت از سطح عمومی به رقابت درون گروه مورد استناد وارد خواهد شد و در این صورت نیز باز موفقیت نصیب کسانی میشـود که بـه هر تقدیر بیشترین بخت را برای خروج خود از این وضعیت داشتهاند اما با افزودن ساز وکارهای تکمیلی که شاید بتوان به نوعی آنها را «تبعیض مثبت درون تبعیض مثبت» نامید میتوان تا اندازه زیادی از این امر جلوگیری کرد."