چکیده:
رفاه اجتماعی، پیوندی تنگاتنگ با توسعه دارد و توسعه اقتصادی، با بهبود شرایط کار و زندگی مردم همراه است. کار کودکان ازجمله مؤلفههای توسعهنیافتگی و نشاندهنده فقر است. علاوه بر این، کار خانوادگی که مشتمل بر کار تمامی اعضای خانواده است، از مشخصههای بارز فقر و توسعه نامتوازن است که کورههای آجرپزی در ایران یکی از این مکانهاست. پرسش اصلی تحقیق این است که چه عواملی در شکلگیری خانواده- کار و وضعیت رفاهی آنان مؤثر است؟ روش مورداستفاده در این تحقیق از نوع پیمایشی است و جامعه آماری، شامل همه خانوارهای شاغل در کورههای آجرپزی شهر وایقان است که در حدود 940 خانوار بوده و از این تعداد 270 نمونه انتخاب و مطالعه شدند. یافتههای پژوهش حاکی از آن است که سرمایه اجتماعی بهعنوان یکی از متغیرهای تأثیرگذار بر سطح رفاهی خانوادهها، رابطه مستقیم و قوی با متغیر وابسته سطح رفاهی دارد که نظریه مورد بررسی را تأیید میکند. متغیرهای دیگر، همچون احساس کمارجی و خودکمبینی، حال نگری و پوشش بیمهای تأمین اجتماعی، تأثیر منفی و معکوسی بر سطح رفاهی خانوادهها نشان دادهاند. همچنین، متغیرهای تقدیرگرایی و نگرش رنجآلود به کسب درآمد، تفاوت معناداری را با متغیر سطح رفاهی خانوادهها نشان ندادهاند.
خلاصه ماشینی:
وي در نوع مشخصه رفاهي و بـا چـه نـوع شـرايط اجتمـاعي- ذکر عوامل بازدارنده سرمايه اي بيان مي کند که تجربيـات اقتصـادي، اقـدام بـه کـار دسـته جمعـي و شـکل گيـري بسياري از کشورهاي درحال توسعه نشـان مـي دهـد کـه خانواده - کار در کوره هاي آجرپزي ميکننـد و ايـن نـوع چگونــه سيســتم بــانکي، حربــه ي مــؤثري در انتقــال کار، چه تأثيري در وضعيت رفاهي آنان گذاشته است .
به زعم او، «فرهنگ فقـر بيشـتر در شـرايط عبارت است از کوتـاهي دوران کـودکي، محـروم بـودن اقتصاد مبتني بر دادوستد نقدي ، نبودن کـار يـا نامناسـب کودکان از حمايت هـاي لازم ، شـروع روابـط جنسـي در بودن آن براي کساني که حرفه يا مهارت ويژه اي ندارنـد، سنين پايين ، زندگي دو جنس مخالف باهم و به طور آزاد در مقياس وسـيع و مـداوم ، پـايين بـودن مزدهـا، نبـودن و خارج از سلطه ي قرارداد و عقد ازدواج ، رويـداد زيـاد سازمان هاي اجتماعي ، سياسي و اقتصادي موردنياز بـراي تـرک زن و فرزنـد، گـرايش بـه اهميـت داشـتن زن يـا انجام امور و حل مشکلات مردمي که درآمدشـان انـدک مرکزيت مادر در خانواده و، درنتيجـه ، آشـنايي بيشـتر بـا است ، وجود روابط خويشاوندي دوسويه به جاي روابـط خويشاوندان مادري ، آمادگي زياد براي اينکـه شخصـيت يک سـويه و وجـود طـرز تفکـر و ارزش هـايي در ميـان افراد زور پذير بار آيد، نبودن خلوت در زنـدگي افـراد و طبقات حـاکم جامعـه کـه ثـروت انـدوزي را تقويـت و رعايت حـريم حرمـت آن ، تأکيـد بـر لـزوم همبسـتگي ترغيب مي کند، به وجود ميآيد» (همان ).