چکیده:
در این مقاله فصل دوم از کتاب جامع بهادرخانی با موضوع نورشناسی برای شرح و نقد برگزیده شده است. سوال مبنایی این مقاله بررسی میزان اثرپذیری نورشناسی جامع بهادرخانی از مکاتب قدیم و جدید است. فرضیه اصلی این است که جامع بهادرخانی با وجود تمام پیشرفتهای حاصل شده در نورشناسی جدید، همچنان بر اساس متون نورشناسی هندسی دوره یونانی و دوره اسلامی موجود در زمان خود به نورشناسی مینگرد و پافراتر از ریاضیات اقلیدسی نمیگذارد. این در حالی است که بر اساس مصادیقی از روابط هندسی و آخرین اکتشافات نجومی که جونپوری در کتاب خود بدان اشاره میکند، احتمالا او از آخرین تحولات نورشناسی هندسی جدید زمان خود نیز مطلع بوده است. حال بر اساس این فرضیه اصلی، فرضیه دیگری نیز به ذهن خطور میکند و آن اینکه: نورشناسی به طور خاص و ریاضی به طور عام شامل حساب، هندسه، نجوم و نورشناسی، در قرن نوزده میلادی شبه قاره بیشتر جنبه هندسی داشته و از عمق فلسفی بیبهره بود.
خلاصه ماشینی:
عجیب آنکه ، جونپوری به هیچ یک از این اشکالات اشاره نمی کند و گفت وگویی که او میان انطباعی ها و ریاضیان راه می اندازد، بسیار ابتدایی و ساده ، به نظر می رسد، در حالی که ابن هیثم در قرن چهارم /دهم میلادی و حدود نه قرن پیش از جونپوری ، اشکالات بیشتری را بر نظریۀ نور هندسی وارد کرده و آن نظریه را زیر سؤال برده است .
بیشتر مطالب وی در این زمینه ، به اقلیدس و تحریر آن توسط خواجه نصیرالدین طوسی ، دیگر دانشمند پیرو مکتب پرتو رؤیت هندسی (همان ، ١٩٨) منسوب است و در جایی نیز به ذکر نام کمال الدین ابن یونس موصلی ، استاد خواجه نصیر در مبانی ریاضی ، هندسه و نجوم (خیابانی تبریزی ، ٩) اشاره کرده که نشان دهنده دلبستگی وی به نظریات خواجه نصیر طوسی است (جونپوری ، ١٦٩).
ه) نقدی بر اصول اولیۀ نورشناسی جونپوری در مقایسه با اصول دیگر مکاتب با مقایسه اصولی که غلامحسین جونپوری به عنوان پایۀ قضایای هندسی مناظر و مرایای خود ارائه کرده است و همچنین اصولی که اقلیدس ، بطلمیوس ، ابن هیثم و طوسی ارائه کرده اند، می توان به نتایج زیر دست یافت : ١ـ در زمان جونپوری قوانین بازتاب و شکست نور بر اساس رابطۀ اسنل ١ که در اواخر قرن هفدهم توسط ستاره شناس هلندی ویلبرورد اسنلیوس ٢ کشف شد، مدون گردیده بود (٢٠-١٤ ,Wolf)، ولی جونپوری هیچ اشاره ای به این رابطه و استفاده از آن نمی کند.