چکیده:
هدف اصلی در این پژوهش، پاسخ به این پرسش است که آیا اشتغال در ایران بر اساس نظریه پساکینزینها تحت تأثیر بازار کالا است یا بر مبنای نظریه نئوکلاسیکها تحت تأثیر بازار کار؟ در این مقاله با استفاده ازدادههای سری زمانی مانند سهم سود، انباشت سرمایه، نرخ بیکاری و استفاده از ظرفیتهای موجود در یک مدل خودرگرسیون برداری ساختاری طی سالهای 92-1346 ارتباط میان بیکاری، توزیع درآمد و تقاضای مؤثر در ایران ارزیابی شده است. نتایج حاصل حاکی از آن است که افزایش انباشت سرمایه و افزایش استفاده از ظرفیتهای موجود (متغیرهای بازار کالا) میتواند باعث کاهش معنادار در بیکاری گردد؛ یعنی طبق نظریه پساکینزینها، بیکاری در ایران تقاضا محور است. در مقابل، بازتوزیع درآمد به نفع سود (تغییر مزد واقعی در بازار کار) میتواند بهطور مستقیم (طبق دیدگاه اقتصاددانان نئوکلاسیک)، به علت جانشینی بین کار و سرمایه یا بهصورت نامستقیم، از مسیر افزایش انباشت سرمایه و یا افزایش استفاده از ظرفیتهای موجود، موجب کاهش بیکاری گردد. از این رو، برای خروج از رکود (و افزایش اشتغال) میتوان بر سیاستگذاری در بازار کالا (افزایش سرمایهگذاری) و همچنین بازتوزیع درآمد به نفع سود تمرکز نمود.
This research aims to determine whether the employment in Iran is affected by goods market based on post-Keynesians theory، or by labor market based on neoclassical theory. Using time series data on profit share، capital accumulation، unemployment rate and capacity utilization in a structural vector auto-regression (SVAR) model، this article evaluates the linkages among unemployment، income distribution and effective demand in Iran during 1967-2013. The results show that an increase in capital accumulation in goods market leads to significant decrease in unemployment rate. In other words، according to the post-Keynesians theory، unemployment in Iran is demand-induced. On the contrary، according to neoclassical theory، income redistribution in favor of profits (change of real wage in labor market) can reduce unemployment directly due to substitution between labor and capital or indirectly through increasing capital accumulation and/or rising capacity utilization. Therefore، in order to pass recession and to increase employment we can focus on goods market by increasing investment and income redistribution in favor of profits.
خلاصه ماشینی:
فصلنامه پژوهشهاي اقتصادي )رشد و توسعه پايدار( ـ سال هفدهم ـ شماره چهارم ـ زمستان ٦٩٣١ ـ صفحات ٠٢-٦ ارتباط ميان بيکاري ، توزيع درآمد و تقاضاي مؤثر در ايران: رهيافت SVAR پساکينزي 1 2 اسمعيل ابونوري 3 علي سوري 4 محبوبه فراهتي تاريخ دريافت: ١٩٣١/١١/٦ تاريخ پذيرش: ١٩٣١/٣/٨٢ چکيده هدف اصلي در اين پژوهش، پاسخ به اين پرسش است که آيا اشتغال در ايران بر اساس نظريه پساکينزينها تحت تأثير بازار کال است يا بر مبناي نظريه نئوکلسيکها تحت تأثير بازار کار؟ در اين مقاله با استفاده از دادههاي سري زماني مانند سهم سود، انباشت سرمايه، نرخ بيکاري و استفاده از ظرفيتهاي موجود در يک مدل خودرگرسيون برداري ساختاري طي سالهاي ٢٩-٣١٦٤ ارتباط ميان بيکاري، توزيع درآمد و تقاضاي مؤثر در ايران ارزيابي شده است.
با فرض ١=٣ معادله )٤( بيانگر قانون اوکان خواهد بود؛ اما به جاي آنکه طبق قانون اوکان تغيير در نرخ بيکاري تابعي از تغيير در رشد )تقاضا( در نظر گرفته شود، با تفکيک اثر انباشت و اثر استفاده از ظرفيتهاي موجود، تغيير در نرح بيکاري، تابعي از تغيير در استفاده از ظرفيتهاي موجود و تغيير در موجودي سرمايه ميباشد: ∆()=0−1−2 )7( مطالعاتي که بر اساس مدل بهادوري و مارگلين انجام شده است، در ادامه به اختصار بيان ميگردد: با استفاده از روش معادلت مجزا، باولز و باير )١٩٩٥ ,Boyer &Bowles ( نشان دادهاند رژيم تقاضاي داخلي در کشورهاي آلمان، فرانسه، ايالت متحده آمريکا و بريتانيا، مزد محور ميباشد و با در نظر گرفتن اثرات بازتوزيع روي خالص صادرات، رژيم تقاضاي فرانسه، آلمان و ژاپن سود محور و رژيم تقاضاي بريتانيا و ايالت متحده، مزد محور است.