چکیده:
با ظهور اسلام در شبهجزیرﮤ عربستان ساختار غیرمتمرکز و توسعهنیاﻓﺘﮥ آن دچار لغزش شد. نظام اجتماعی و سیاسی حاکم بر آن که بر قبیله مبتنی بود، برای اداﻣﮥ حیات و بقای خود واکنش نشان داد. در این میان برخی قبایل و طوایف نیز که اسلام را برای خود دارای کارکرد میدانستند و آن را پذیرفته بودند، با هجرت پیامبر اسلام(ص) و مسلمانان، زﻣﻴﻨﮥ شکلگیری حکومت اسلامی را مهیا کردند. تفاوت رویکرد این قبایل در دو قطب ظهور اسلام، یعنی مکه و مدینه که یکی خاستگاه اسلام بود و دیگری بستر گسترش رسالت پیامبر، باتوجه به نسب قحطانی و عدنانی آنها در کانون پژوهش و بررسی قرار میگیرد. تاجران و اشراف مکه اسلام را برهمزنندﮤ نظام حاکم بر اقتصاد و اجتماع خود میدانستند و با آن به مقابله برخاستند؛ زیرا برای آنها اسلام کژکارکرد محسوب میشد؛ اما در مقابل، مردم کشاورز مدینه که به نسب قحطانی منتسب بودند، اسلام را پذیرفتند و آن را آورندﮤ صلح دانستند که برای آنها دارای کارکرد بود. در این مقاله تلاش برآن است تا با تحلیل آماری رفتارشناسی این قبایل و طوایف با استفاده از نظرﻳﮥ رابرت کینگ مرتن (Robert K.Merton)، باتوجه به منتسببودن آنها به نسب قحطانی و عدنانی، میزان همراهی کامل، همراهی حداکثری، نیمههمراهی، همراهی حداقلی و غیرهمراهبودن آنان بررسی شود.
این پژوهش براساس روش کمی فراوانیسنجی مبتنیبر دادههای آماری است و شیوﮤ گردآوری اطلاعات نیز کتابخانهای است.
With the advent of Islam in the Arabian Peninsula، its decentralized and undeveloped structure was faltered. Social and political system ruling it، which was based on the tribe، reacted to Islam to survive and to continue his life، and among them some tribes and clans which accepted Islam and recognized it functions، provided a basis for the formation of Islamic State by migration of the prophet of the Islam and the Muslims. The difference in approach of these tribes in two poles of Islam، Mecca and Medina، one of them the origin and the other one a context for spreading the mission of the Prophet، is investigated in this article relating to their Qahtani and Adnani descents. Merchants and nobles of Mecca considered Islam as disruptive for their economic and social system and objected to it because they considered it malfunctioned. Adversely، the farmer people of Medina who wasn’t germane of Qahtani descent، accepted Islam and considered it the Mouthpiece of peace that had functions for them. This article aims to statically analyze the behavior of these tribes and clans، using the theory of Robert King Merton، regarding their relationship with the Qahtani and Adnani descents، in the range of perfect companionship، maximum companionship، half companionship، minimum companionship and non-companionship. The research method is based on analytical-statistical method and data is collected from the library. The findings indicated that Qahtani Arabs had the highest association and Adnani Arabs had the least association with the Prophet of Islam in the twenty-three years of his prophecy. Among the reasons for this fact we can mention the civilization history of Qahtani Arabs، urbanization history، as well as more familiarity with monotheistic religions، and also، permanent settlement of them in the same land which has raised their tolerance threshold to accept new cultures.
خلاصه ماشینی:
تفاوت رویکرد این قبایل در دو قطب ظهور اسلام، یعنی مکه و مدینه که یکی خاستگاه اسلام بود و دیگری بستر گسترش رسالت پیامبر، باتوجه به نسب قحطانی و عدنانی آنها در کانون پژوهش و بررسی قرار میگیرد.
پژوهش پیش رو با رویکردی توصیفی و با الگوبرداری از شیوههای سنخشناسانه، قبایل و طوایف عرب ساکن حجاز را مقارن بعثت پیامبر اسلام(ص) شناسایی میکند؛ سپس تلاش میکند تا با بررسی شیوههای مختلف رفتاری آنان در رویارویی با دعوت پیامبر و علتهای بروز این رفتارها، قبایل را به دو گروه عدنانیان و قحطانیان دستهبندی کند و با اراﺋﮥ جدول و نمودارهای آماری، چرایی و چگونگی همراهی یا همراهینکردن آنها را بررسی کند.
بعثت پیامبر اسلام(ص) و چگونگی شکلگیری حکومت اسلامی همواره از موضوعات در کانون توجه پژوهشگران بوده است و به همین علت در این حوزه مطالعههای بسیاری صورت گرفته است؛ از آن جمله باید به تألیف کتابهایی همچون تاریخ عرب از فیلیپ حتی، المفصل فی التاریخالعرب قبلالاسلام از جواد علی و حجاز در صدر اسلام از علی صالح احمد اشاره کرد.
در این پژوهش تلاش برآن است تا با استفاده از نظرﻳﮥ رابرت کینگ مرتن و اراﺋﮥ تحلیل آماری از قبایل و طوایف بررسیشده، به میزان همراهیکردن یا همراهینکردن آنان با پیامبر اسلام(ص) و ارتباط آن با نسب آنها و منتسببودن به نسب قحطانی یا عدنانی توجه شود و دربارﮤ عوامل مؤثر بر آن کنکاش شود.